گنجور

 
سوزنی سمرقندی

یاقوتی کبیر فروش کباده خر

در جمله، با چهار پسر هست پنج خر

دو خر شهاب و منتخب است و عمر سیم

محمود گشت خر کره و پیر خر پدر

مرپنج لنگ لاشه در اتمه پوش را

خر بنده ام زمان بزمان خر سوارتر

در . . . ن خر شدن بستیزه مثل زنند

ایشان خر ستیزه کش و من ستیزه بر

دربار هجوشان کشم از گوش تا بدم

خواهم بچوب رانم و خواهم بهیر و هر

خر کره و خری را کردم ز بار هجو

آزاد بار، یعنی محمودک و عمر

بجای آندو بدین سر نهم بجبر

خر بنده را تصوف باشد بدینقدر

خر مردمند هرسه، نه مردم نه خر تمام

از هردو نام همچو شتر مرغ بهره ور

ای تیز صد هزار خر خر سپوز باد

در ریش آن پدر که تو هستی ورا پسر

وی صد هزار . . . ر به . . . ن برادری

کورا توئی برادر و این بود ماحضر