چرا نگفتی با من بتا به روز نخست
که عهد و وعده و پیمان من مدار درست
به من مده دل و از من وفا مجوی بدانک
جفای آخر باشد ز من وفای نخست
وفا نمودی از اول جفا کنی آخر
درین دل آنچه نبات ثیات قول نرُست
چنان نمودی از اول که جست ازان منی
کنون چو می نگرم زان دیگرانی چست
ز تیغ خوی تو تن را به خون دل شستم
دل از امید وصال تو میندانم شُست
برای خویش رو اکنون که عاجزم با تو
همه مراد مراد تو بنده بندهٔ توست
درست رفتی در عهد و وعده و پیمان
زهی به عهد بد و وعدههای پیمانسست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناامیدی و درد ناشی از وفا نکردن معشوق صحبت میکند. او از اینکه معشوق در ابتدای رابطه وعدهها و عهدهایی داده، اما در نهایت به وفا نکرده، گلایه دارد. او احساس میکند که محبت و وفای او از سوی معشوق بیپاسخ مانده و در عوض جفا دیده است. شاعر با اشاره به جفایی که در نهایت از طرف معشوق به او میرسد، نشان میدهد که اعتمادش به او آسیب دیده و حالا از عشق و وصال ناامید است. در پایان، او تأکید میکند که تمام آرزوهایش به معشوق وابسته است، اما معشوق با عهد و پیمانی سست و بد او را ترک کرده است.
هوش مصنوعی: چرا در روز اول این قرار و پیمان را با من نگفتی که این عهد و دوستی همیشه پابرجا باشد؟
هوش مصنوعی: به من دل نده و از من وفاداری نخواه، زیرا در نهایت، بیوفایی من به تو بهمراتب بیشتر از وفاداری اولیهام خواهد بود.
هوش مصنوعی: تو از ابتدا وفا کردی، اما در پایان به من جفا میکنی. در این دل، آنچه میتواند رشد کند، فقط باید با خوبی و محبت تغذیه شود.
هوش مصنوعی: تو از ابتدا به گونهای خود را نشان دادی که انگار من هم جزئی از تو هستم. اکنون که به تو مینگرم، میبینم که چقدر دیگران هم به تو علاقهمند هستند.
هوش مصنوعی: به خاطر ویژگیهای خودت، من به شدت دلم را جریحهدار کردهام و اکنون بدنم را در خون دل شستهام. اما دیگر امیدی به دیدن تو ندارم و این ابری از ناامیدی قلبم را میپوشاند.
هوش مصنوعی: اکنون به خودت بپرداز، زیرا من در برابر تو ناتوانم. همه آرزوها و خواستههایم مربوط به توست، و من تنها بنده و خدمتگزار تو هستم.
هوش مصنوعی: به خوبی در وفای به عهد و پیمان عمل کردی، کاش دیگران نیز به اندازه تو به وعدهها و پیمانهایشان پایبند بودند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت
به بارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجستهرای و همایونلقا و فرّخفال
[...]
کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست
در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست
جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان
سریر کفر بلند و سرای ایمان پست
رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد
[...]
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
[...]
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.