ساقیا پیش آر باز آن آب آتشفام را
جام گردان کن ببر غمهای بیانجام را
زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است
بد بود بیهوده ضایع کردن این ایام را
مجلسی در ساز در بستان و هر سوئی نشان
لعبتان گلرخ و حوران سیم اندام را
باده پیش آور که هنگامست اینک باده را
هیچگون روی محابا نیست این هنگام را
خام طبع است آنکه میگوید بچنگ و کف نگیر
زلفکان خم خم و جام نبید خام را
مجلس عیش و طرب برساز و چون برساختی
پیش خوان آن مطرب مه روی طوبی نام را
هر کجا طوبی بود آنجا بود خلد برین
نزد ما پیغمبر آورده است این پیغام را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره اهمیت لذتبردن از لحظات شادی و نشاط زندگی است. شاعر از ساقی میخواهد که نوشیدنی را بیاورد تا بتوانند غمهای بیپایان را فراموش کنند. او تأکید میکند که ایام خوشی نباید به هدر برود و بهتر است از مجالس شادی و زیباییها استفاده شود. همچنین نصیحت میکند که نباید از لذتهای زندگی غافل شد بلکه باید با ساز و آواز به جشن و شادمانی پرداخت، زیرا این لحظات گرانبها هستند و در بهشت موعود، شادی و خوشی وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، دوباره آن نوشیدنیِ رنگین را بیاور و آن را در جام بریز. غمهای بیپایان را از من دور کن.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه روزهای خوشی و شادی فرا رسیده است، نادرست است که این روزها را بیدلیل تلف کنیم.
هوش مصنوعی: در باغی پر از سر و صدا و شادمانی، هر جا که نگاه کنی، نشانههایی از دختران زیبا و حورهایی با اندامی لطیف به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: شراب را بیاور که الان زمان مناسب آن است و در این موقعیت هیچ مانعی برای نوشیدن شراب وجود ندارد.
هوش مصنوعی: کسی که میگوید به زلفهای حلقهحلقه و جام شراب دست نزن، آدمی خامطبع است.
هوش مصنوعی: عیش و شادی را بر پا کن و وقتی که همه چیز آماده شد، به پیش آن نوازنده زیبا رویی برو و نام “طوبی” را بر زبان بیاور.
هوش مصنوعی: هر جا که درخت طوبی وجود دارد، آنجا بهشت و نعمتها نیز هست. پیامبر این پیام را برای ما آورده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را
بر کف ما نه سه باده گردش اجرام را
تا زمانی بی زمانه جام می بر کف نهیم
بشکنیم اندر زمانه گردش ایام را
جان و دل در جام کن تا جان به جام اندر نهیم
[...]
ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را
می پرستانیم در ده باده ی گلفام را
زاهدانرا چون ز منظوری نهانی چاره نیست
پس نشاید عیب کردن رند درد آشام را
احتراز از عشق می کردم ولی بی حاصلست
[...]
من که خدمت کرده ام رندان درد آشام را
کی شمارم پخته وضع زاهدان خام را
تا شدم فارغ به استغنای عشق از هر مراد
بر مراد خویش یابم گردش ایام را
رند و صوفی عارف و عامی مخوانیدم که من
[...]
یار، چون در جام می بیند، رخ گل فام را
عکس رویش چشمه خورشید سازد جام را
جام می بر دست من نه، نام نیک از من مجوی
نیک نامی خود چه کار آید من بد نام را؟
ساقیا، جام و قدح را صبح و شام از کف منه
[...]
کرد عشق ای خون دل در کوی او رسوا مرا
جامه پوشان که نشناسد کسی آنجا مرا
چند در کوی تو باشد همنشین من رقیب
برق آهم کاش یا او را بسوزد یا مرا
کلخنی شد منزلم بی آتش رخسار او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.