سپهر برین را همه بر سرفرازی
شد از همت و قدر دهقان غازی
کنون همچو بازیگران گاه کشتن
کند همتش را همی بندبازی
بود کهتری آرزو مهتران را
که او رای دارد بکهتر نوازی
نیاز آور و هر که یک روز پیشش
بماند همه عمر در بی نیازی
ایا سرفرازی که از خلق نیکو
بر احرار شاید که تو سرفرازی
ز خلق خوش تست شرمنده دایم
چه مشک تتاری چه بان حجازی
ز تو خلق پرورده عز و نازند
که تو اصل سرمایه عز و نازی
پدر از تو فرزند نازد ترا هم
چنان باد فرزند کز وی نیازی
بکم شاعری آن دهد کف رادت
کی محمود غازی به مسعود رازی
یکی ترک تازی زبان آمدستم
به مهمان بی عشرت و عیش و بازی
به ترکی و نازی بر او علم گفتم
سر اندر نیارد به ترکی و تازی
به سیم و بمی کرد خواهم من امشب
بر آن ترک تازی زبان ترک تازی
گرانی به صدر تو آوردم امروز
که تا کار مهمانی ما بسازی
به دریای آن سرو نازنده بالا
کف راد خود را سوی کیسه بازی
گرامشب گشاده شود حصن آب بت
کنم باز فردا به پشتت غمازی
درازی این قصه کوتاه کردم
همه در بقای تو بادا درازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهانا همانا فسونی و بازی
که بر کس نپایی و با کس نسازی
جهانا همانا فسوسی و بازی
که بر کس نپایی و با کس نسازی
چو ماه از نمودن چو خار از پسودن
بگاه ربودن چو شاهین و بازی
چو زهر از چشیدن چو چنگ از شنیدن
[...]
نیازم ز گیتی به توست ای نیازی
که دل را امیدی و جان را نیازی
ازیرا به شادی بنازم که دانم
دلم را نیازی و زو بینیازی
مرا عشق بهتر تو را حسن خوشتر
[...]
بتازی و ترکی بتازی ازین پس
چو بر حلبه عشق لختی بتازی
ببازی در این کوی آخر دل و جان
اگرچه درآئی باول ببازی
دلم غارتیدی ز بس ترکتازی
ز پایم فکندی ز بس دست یازی
گل و مل تو را خادمانند از آن شد
وفای گل و صحبت مل مجازی
مرا جان درافکند در جام عشقت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.