گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سوزنی سمرقندی

سوی جبال سپهدار شرق شد بجدال

خدای عرش بر او سهل کرد فتح جبال

ز بیم که سر تیغ او ببال رسد

عدوش سر بهزیمت نهاد تافته بال

حلال بود بر او خون طاغیان از عدل

ز روی فضل و بزرگی بریخت خون هلال

بجان مال امان یافتند ازو قومی

نبوده ایمن ازیشان کسی بجان و بمال

خیل تیغ قدر ارسلان سپهسالار

اگر بکوه درافتد درافکند زلزال

بکه سنان فزع تیغ او از آن بیش است

کجا بترکستان بوده سهم رستم زال

ز دور گردون خورشید تیغ زن سنگی

شنیده ای که کند لعل در هزاران سال

بساعتی سر تیغش ز کهستان کمیج

رمال لعل بدخشی کند ز خون رجال

بنور عدل وی آراست جمله روی زمین

چنانکه چرخ بخورشید از قیاس و مثال

سران خلخ و مردان مرد و شیر دلان

نهاده گوش بفرمان او بجان و بمال

بروز بزم ز بهر ویند دوست نواز

بروز رزم ز بهر ویند دشمن مال

بدانکه نیک سگالست و نیکخواه دلش

زمانه هست ورا نیک خواه و نیک سگال

بعهد او چو ستمکاره مر ستمکش را

ستم کشنده ستمکاره را کند پر و بال

جز از وبال قیامت بدان ندارد ترس

وز او بترسد دشمن چو متقی ز وبال

ایا پناه دل و پشت لشگر توران

که هست لشگر توران بتو گرفته جمال

مخالفان تو از تو ضعیف حال شدند

موافقان ترا از تو است قوت حال

سپهر دولت و اقبال و جاه و حشمت را

توئی چو چشمه خورشید بی کسوف و زوال

بهر کجا که روی غالب آئی و قاهر

مظفر آئی و منصور در همه احوال

همیشه تا صفت بزم و رزم باشد خوش

بگوش مردم عشرت فزای جنگ آغال

ز هر بدی که بوهم کسی گذر دارد

نگاهدار تو بادا مهیمن متعال