من که دیوانه آن سلسله موی توام
جان به لب آمده در آرزوی روی توام
نظری بر من دیوانه کن ای حور لقا
کین زمان همچو پری زنده من از بوی توام
ناوک غمزه رسد تا بدل از ترک دو چشم
در تمنای کمانخانه ابروی توام
مرده در خاک چو بیچاره نهم سر بر خشت
همچنان میل دل خسته بود سوی توام
از در خویش مران رحم کن از بهر خدا
که من آنجا به طفیل سگ آن کوی تو ام
سرو و شمشاد مرا در نظر آیند دو تا
آه تا شیفته قامت دلجوی توام
گفت آن سرو گل اندام که چونی صوفی
ای مراد من بیچاره دعاگوی توام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عشق و آرزوی عمیق خود نسبت به محبوبش را بیان میکند. او خود را دیوانهای میداند که به شدت در انتظار دیدار معشوق است و جانش به لب رسیده است. او از معشوق میخواهد که نگاهی به او بیندازد و به زیباییهایش اشاره میکند. شاعر رنج و حسرت ناشی از دوری را به تصویر میکشد و میگوید که حتی در حالتی مرده و بیجان، باز هم دلش به سوی محبوبش میتپد. او از محبوب میخواهد که او را از در خود نراند و ابراز میکند که نهایتا او به عشق خود وفادار است و دعاگوی محبوبش است. در کل، شعر نمایانگر عشق عمیق و بیپایان شاعر نسبت به محبوبش است.
هوش مصنوعی: من که به شدت عاشق موهای تو هستم، جانم به لب رسیده و فقط در انتظار دیدن چهرهات هستم.
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبا، نگاهی به من مجنون بیفکن، زیرا در این زمان مانند پری زنده، من از عطر تو سرشارم.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چشمانت، قلبم به تیرکمانی تبدیل شده که هر لحظه در انتظار تیری از آن هستم.
هوش مصنوعی: مرده وقتی در خاک میخوابد و سرش بر سنگ مینهد، دلش همچنان به تو تعلق دارد و آرزوی تو را در دل دارد.
هوش مصنوعی: در هرچه که هستی، مرا از در خود براننده نباش و به خاطر خدا رحم کن. من در آن مکان به خاطر محبت و محبت تو، مانند سگی هستم که به تو وابسته است.
هوش مصنوعی: در نظر من، سرو و شمشاد مانند دو موجود زیبا به نظر میرسند، فقط به خاطر اینکه من شیدای زیبایی تو هستم.
هوش مصنوعی: سرو زیبایی به من گفت: ای صوفی، حال تو چگونه است؟ من هم دعاگوی تو هستم و به تو خیلی امید دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خبرت هست که در آرزوی روی توام
وز غم و فرقت تو تافته چون موی توام
خسته هجر تو و سوخته عشق توام
عاشق موی تو و شیفتهٔ روی توام
بوی تو باد سحرگه به من آرد صنما
[...]
روزگاریست که سودازده روی توام
خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام
به دو چشم تو که شوریدهتر از بخت من است
که به روی تو من آشفتهتر از موی توام
نقد هر عقل که در کیسه پندارم بود
[...]
پرده بگشای که من سوختهٔ روی توام
حسرت اندوختهٔ طلعت نیکوی توام
من نه آنم که ز دامان تو بردارم دست
تیغ بردار که منت کش بازوی توام
سینه چاکان محبت همه دانند که من
[...]
بس بدل هست خیال رخ نیکوی توام
همه جا جلوه کند پیش نظر روی توام
شادم از اینکه بتیغ تو شدم کشته ولی
هست شرمندگی از رنجش بازوی توام
بخدا یافتهام معنی آزادی را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.