بس بدل هست خیال رخ نیکوی توام
همه جا جلوه کند پیش نظر روی توام
شادم از اینکه بتیغ تو شدم کشته ولی
هست شرمندگی از رنجش بازوی توام
بخدا یافتهام معنی آزادی را
تا گرفتار کمند سر گیسوی توام
رشتهٔ عشق تو درگردن من زنجیریست
که بهر حال که روم باز کشد سوی توام
من که صیدم نتوانست کند شیر فلک
کرد خوش صید به تیر نگه آهوی توام
پا ز کویت نکشم ور بجنان خوانندم
که بود ز جنان خاک سر کوی توام
نه ز ایمان نه کفرم دگر آگه چو صغیر
روز و شب بس بغم روی تو و موی توام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، عاشقانهای عمیق و پر احساس است که در آن شاعر به عشق و زیبایی محبوبش اشاره میکند. شاعر بیان میکند که خیال و تصویر محبوبش در تمامی جاها حضور دارد و او از اینکه به خاطر عشق او دچار درد و رنج شده، شاد است. همچنین، شاعر به بندگی عشق اشاره میکند و آن را به زنجیری تشبیه میکند که همیشه او را به سوی محبوبش میکشاند. او به شدت تحت تأثیر نگاه و زیبایی محبوبش است و اعتراف میکند که هیچ چیز نمیتواند او را از جستجوی محبوبش بازدارد. در نهایت، شاعر بیان میکند که دیگر تفاوتی بین ایمان و کفر احساس نمیکند و همه زندگیاش به غم و اندوه ناشی از عشق محبوبش تعلق دارد.
هوش مصنوعی: خیال زیبا و رخسار lovely تو در هر جایی جلوهگری میکند و همیشه در ذهن من حاضر است.
هوش مصنوعی: از اینکه به دست تو کشته شدم خوشحالم، ولی از اینکه باعث ناراحتی تو شدم شرمندهام.
هوش مصنوعی: به خدا قسم که معنی واقعی آزادی را درک کردهام، ولی اکنون در دام موهای تو گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: عشق تو همچون زنجیری در گردن من است که در هر جا که بروم، مرا دوباره به سوی خود میکشاند.
هوش مصنوعی: من که به دام افتادهام، نتوانستم از چنگال سرنوشت فرار کنم، اما خوشحالم که نگاه تو مرا شکار کرده است. من همچون آهویی هستم که تیر نگاه تو مرا هدف قرار داده است.
هوش مصنوعی: هرگز از کوی تو قدم برندارم، حتی اگر مرا به بهشت دعوت کنند؛ زیرا من از خاک سر کوی تو زاده شدهام.
هوش مصنوعی: نه به ایمان من متعلق است و نه به کفرم؛ دیگر از حال خود آگاه نیستم. مانند کودک، روز و شب تنها به غم چهره و موی تو فکر میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خبرت هست که در آرزوی روی توام
وز غم و فرقت تو تافته چون موی توام
خسته هجر تو و سوخته عشق توام
عاشق موی تو و شیفتهٔ روی توام
بوی تو باد سحرگه به من آرد صنما
[...]
روزگاریست که سودازده روی توام
خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام
به دو چشم تو که شوریدهتر از بخت من است
که به روی تو من آشفتهتر از موی توام
نقد هر عقل که در کیسه پندارم بود
[...]
من که دیوانه آن سلسله موی توام
جان به لب آمده در آرزوی روی توام
نظری بر من دیوانه کن ای حور لقا
کین زمان همچو پری زنده من از بوی توام
ناوک غمزه رسد تا بدل از ترک دو چشم
[...]
پرده بگشای که من سوختهٔ روی توام
حسرت اندوختهٔ طلعت نیکوی توام
من نه آنم که ز دامان تو بردارم دست
تیغ بردار که منت کش بازوی توام
سینه چاکان محبت همه دانند که من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.