گنجور

 
صغیر اصفهانی

بس بدل هست خیال رخ نیکوی توام

همه جا جلوه کند پیش نظر روی توام

شادم از اینکه بتیغ تو شدم کشته ولی

هست شرمندگی از رنجش بازوی توام

بخدا یافته‌ام معنی آزادی را

تا گرفتار کمند سر گیسوی توام

رشتهٔ عشق تو درگردن من زنجیریست

که بهر حال که روم باز کشد سوی توام

من که صیدم نتوانست کند شیر فلک

کرد خوش صید به تیر نگه آهوی توام

پا ز کویت نکشم ور بجنان خوانندم

که بود ز جنان خاک سر کوی توام

نه ز ایمان نه کفرم دگر آگه چو صغیر

روز و شب بس بغم روی تو و موی توام

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

خبرت هست که در آرزوی روی توام

وز غم و فرقت تو تافته چون موی توام

خسته هجر تو و سوخته عشق توام

عاشق موی تو و شیفتهٔ روی توام

بوی تو باد سحرگه به من آرد صنما

[...]

سعدی

روزگاریست که سودازده روی توام

خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام

به دو چشم تو که شوریده‌تر از بخت من است

که به روی تو من آشفته‌تر از موی توام

نقد هر عقل که در کیسه پندارم بود

[...]

صوفی محمد هروی

من که دیوانه آن سلسله موی توام

جان به لب آمده در آرزوی روی توام

نظری بر من دیوانه کن ای حور لقا

کین زمان همچو پری زنده من از بوی توام

ناوک غمزه رسد تا بدل از ترک دو چشم

[...]

فروغی بسطامی

پرده بگشای که من سوختهٔ روی توام

حسرت اندوختهٔ طلعت نیکوی توام

من نه آنم که ز دامان تو بردارم دست

تیغ بردار که منت کش بازوی توام

سینه چاکان محبت همه دانند که من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه