گنجور

 
فروغی بسطامی

پرده بگشای که من سوختهٔ روی توام

حسرت اندوختهٔ طلعت نیکوی توام

من نه آنم که ز دامان تو بردارم دست

تیغ بردار که منت کش بازوی توام

سینه چاکان محبت همه دانند که من

سپر انداختهٔ تیغ دو ابروی توام

نتوان کام مرا داد به دشنامی چند

که همه عمر ثناخوان و دعاگوی توام

آن چنان پیش رخت ساخت پراکنده دلم

که پراکنده‌تر از مشک فشان موی توام

گرچه در چشم تو مقدار ندارم لیکن

این قدر هست که درویش سر کوی توام

من که در گوش فلک حلقه کشیدم چو هلال

حالیا حلقه به گوش خم گیسوی توام

ای قیامت ز قیام تو نشانی، برخیز

که به جان در طلب قامت دل‌جوی توام

آخر ای آتش سوزان فروغی تا چند

دل سودازده هر لحظه کشد موی توام

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

خبرت هست که در آرزوی روی توام

وز غم و فرقت تو تافته چون موی توام

خسته هجر تو و سوخته عشق توام

عاشق موی تو و شیفتهٔ روی توام

بوی تو باد سحرگه به من آرد صنما

[...]

سعدی

روزگاریست که سودازده روی توام

خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام

به دو چشم تو که شوریده‌تر از بخت من است

که به روی تو من آشفته‌تر از موی توام

نقد هر عقل که در کیسه پندارم بود

[...]

صوفی محمد هروی

من که دیوانه آن سلسله موی توام

جان به لب آمده در آرزوی روی توام

نظری بر من دیوانه کن ای حور لقا

کین زمان همچو پری زنده من از بوی توام

ناوک غمزه رسد تا بدل از ترک دو چشم

[...]

صغیر اصفهانی

بس بدل هست خیال رخ نیکوی توام

همه جا جلوه کند پیش نظر روی توام

شادم از اینکه بتیغ تو شدم کشته ولی

هست شرمندگی از رنجش بازوی توام

بخدا یافته‌ام معنی آزادی را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه