گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صوفی محمد هروی

شبی به مطبخی در دکان طباخی

نشسته بودم و در فکر...بیگاه

میان ترشی و قلیه برنج بشنیدم

یکی مناظره گرم کان بود بی راه

بگفت قلیه کدو در مذمت حبشی

که نیست قابل هندو به دهر منصب و جاه

«به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد

گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه»