شبی به مطبخی در دکان طباخی
نشسته بودم و در فکر...بیگاه
میان ترشی و قلیه برنج بشنیدم
یکی مناظره گرم کان بود بی راه
بگفت قلیه کدو در مذمت حبشی
که نیست قابل هندو به دهر منصب و جاه
«به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه»