خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۹
صانعا شکر تو واجب شمرم
که وجود همه ممکن تو کنی
کائنا من کان خاک در توست
که زخاک این همه کائن تو کنی
گرچه از وجه عدم عین وجود
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۰
ز آب سخن بحر ارجیش را من
مدد میدهم تا تو تاثیر بینی
ازین بحر ماهی گرفتندی اکنون
چو من آمدستم صدف گیر بینی
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۱ - در هجو
اهل بغداد را زنان بینی
طبقات طبقزنان بینی
هاون سیم زعفران سایان
فارغ از دستهٔ گران بینی
زعفران سای گشته هاونها
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۲
خاقانیا فرو خوان اسرار آفرینش
از نقش هر جمادی کورا روان نبینی
از خوار داشت منگر در ذات هیچ چیزی
کآنجا دلی است گویا کورا زبان نبینی
در هر دلی است دردی در هر گلی است وردی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۳ - در ترک شهوترانی
آب شهوت مریز خاقانی
دست ازین آب هم به آب بشوی
بس که سرخاب روی عمر بشست
این سپیداب پست شهوت جوی
رشته جان مبر ز مهرهٔ پشت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۴
صبح کرم و وفا فرو شد
خاقانی ازین دو جنس کم جوی
پای طلب از کرم فرو بند
دست از صفت وفا فرو شوی
شو تعزیت کرم همیدار
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۵
مرفق دهم به حضرت صاحب قصیدهای
خوشتر ز اشک مریمی و باد عیسوی
از خلق جعفر دومش آفریده حق
چون زر جعفری همه موزون و معنوی
کز رشک سحرهاش ز حیرت رودبه عجز
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۶
می تا خط جام آر به رنگ لب دلجوی
کز سبزه خط سبزه برآورد لب جوی
اکنون که چمن سبز سلب گشت سه لب داشت
یعنی لب جام و لب جوی و لب دلجوی
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۷
خاقانیا ز خدمت شاهان کران طلب
تا از میان موج سیاست برون شوی
چون جام و می قبول و رد خسروان مباش
کب فسرده آئی و دریای خون شوی
از قرب و بعدشان که چو خورشید قاهرند
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۸
خاقانی است بلبل عنقا سخن ولی
عنقاست کبک هم صفت اوش چون نهی
خاقانیا زمانه تو را پند میدهد
پندار چه تلخ هست کم از نوش چون نهی
بر خازنان فکر مبارش ز راه گوش
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۹
بس کن خاقانیا ز مدحت دونان
تا ز سگان خلق شیر شرزه نجویی
تا به چنین لفظ نام سفله نرانی
ز آب خضر کام مار گرزه نشویی
هر زه واحسنت هرزه بود که گفتی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶۰ - در هجو یکی از وزرای شروانشاه
ای ظلم تو مخرب ملک یزیدیان
لاف از علی مزن که یزید دوم تویی
تو منکری که از لب عیسی نفس منم
من آگهم که از خر دجال دم تویی
لاف از هنر میار که بر مرکب هنر
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶۱
نیست سالم دو ده ولی به سخن
نه فلک یک جوان ندیده چو من
لیکن ار فضل هست، دولت نیست
فضل بیدولت اسم بیمعنی است
گرچه طعنم زنند مشتی دون
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶۲
سعد و نحس شب سپید و سیاه
خاتم مقتفی نمیشاید
قرصهٔ مه کلیچهٔ سیم است
عقربش صیرفی نمیشاید
چون ولیعهد یوسف است امروز
[...]