گنجور

 
خاقانی

نیست سالم دو ده ولی به سخن

نه فلک یک جوان ندیده چو من

لیکن ار فضل هست، دولت نیست

فضل بی‌دولت اسم بی‌معنی است

گرچه طعنم زنند مشتی دون

چه توان کرد؟ الجنون فنون

کین نجویم گر آن دراز شود

طعنه‌شان خود به عکس باز شود

کان صفت کوه را تواند بود

کز صدا باز گوید آنچه شنود

آن صدا را تو زو چه پنداری

جز گران جانی و سبکساری