گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - در مدح شاه دوندی

 

ای زمین آستانت آسمان ملک و دین

آسمانی آسمان گر نقش بندد بر زمین

اشکوب اولت (سبع سموات طباق)

نقش درگاه تو (طبتم فادخلو ها خالدین)

نقش سقف لاجوردت آسمان را می زند

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲ - در مدح سلطان اویس

 

طراوتی است جهان را به فر فروردین

که هر زمان خجل است اسمان ز روی زمین

ز لطف خاک صبا گشت بر هوا غالب

چنان که می چکدش از حیا عرق ز جبین

فلک ز قوس و قزح بر هوا کشیده کمان

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۳ - درمرثیه ی شاهزاده ی بیرام شاه

 

آسمان با سینه ی پر آتش و پشتی دو تا ه

شد به های های گریان بر سر بیرام شاه

شد وجودی نازنین صافی تر از آب حیات

در میان خاک ریزان (طیب الله ثراه)

در میان خاک پنهان چون تواند دیدنش

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۴ - در مدح شیخ حسن نویان

 

منت ایزد را که ذات خسرو گیتی پناه

در پناه صحت است از فیبض الطاف اله

منت ایزد در آ که شد بر آسمان سلطنت

از خسوف عقده ی ایام ایمن ماه جاه

احمد عیسی نفس ایمن شد از تشویش غار

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۵ - در مدح سلطان اویس

 

به گرد چشمهٔ نوشَت دمی مهر گیاه

تو عین آب حیاتی علیک عین اله

ترا چهی است معلق زچشمهی خورشید

فتاده خال سیاهت چو سایه در بن چاه

زشام زلف خودم وعده می دهی چه کنم

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۶ - در مدح دلشاد شاه

 

یاد صبح است این گذر بر کوی جانان یافته

یادم عیسی است جسم خاک از و جان یافته

یا بشیر صحت ذات عزیز یوسف است

رهگذر بر کلبه احزان کنعان یافته

این خلیل اذر است ازر برو ریحان شده

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷ - در مدح سلطان اویس

 

ای کمان ابرویت را جان من قربان شده

شام زلفت را نسیم صبح سر گردان شده

نقطه ی خالت سواد عین خورشید آمده

آتش لعلن ذهاب چشمه ی حیوان شده

با همه خوردی دهان توست در روز سفید

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۸ - در موعظه ونصیحت

 

زحبس نفس خلاص ای عزیز اگر یابی

سریر سلطنتت مصر جان مقر یابی

از این خرابه کنگر مقام اگر ببری

فراز کنگره یعرش مستقر یابی

اگر به چشم تامل به خاک در نگری

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۹ - در مدح سلطان اویس

 

دمید گرد لب جوی خط زنگاری

بیاد و در قدح افکن شراب گلناری

صبا شراب صفا ریخت در پیاله گل

به یک پیاله مل گشت روی گل ناری

زمان زمان گل است و اوان ساغر می

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۰ - در مدح امیر شیخ حسن

 

طالع عالم مبارک شد به میمون اختری

منتظم شد سلک ملک دین به والا گوهری

تاج شاهی سرفرازی می‌کند امروز از آنک

گردنان مملکت را دوش پیدا شد سری

اول ماه جمادی سال ذال و میم و حا

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۱ - درمرثیه شیخ زاهد

 

دریغا که باغ بهار جوانی

فرو ریخت از تند باد خزانی

دریغ آن مه سرو بالا که او را

ز بالا فتاد این بلا ناگهانی

تو دانی چه افتاده‌ است ای زمانه

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۲ - درمرثیه میر قاسم

 

دریغا که خورشید روز جوانی

چو صبح دوم بود کم زندگانی

دریغا خرامنده سروی که بودش

درین مرز ایران زمین مرزبانی

دریغا سواری که جز صید دلها

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۳ - در مدح شاه دوندی

 

بهار و نگار و شراب و جوانی

کسی را که باشد زهی زندگانی

دو چیزند سرمایه کامگاری

دو ذوقند پیرایه شادمانی

نشاط شراب و شراب صبوحی

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۴ - درمدح دلشاد شاه

 

ای سرو گل عذار و مه آفتاب روی

ما را متاب در غم و از ما متاب روی

با سایه سواد سر زلف خویش گیر

ما را که سوختیم در این آفتاب روی

یارب چه نازکی که چو بر گل گذر کنی

[...]

سلمان ساوجی
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode