گنجور

عطار » خسرونامه » بخش ۶۱ - رسیدن نامۀ گل بخسرو

 

الا ال عندلیب شاخ بینش

وشاق گلستان آفرینش

اگرچه در سپاهان و عراقی

بترکی گوی قول بی نفاقی

چو در حلقت هزار آواز داری

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۲ - آمدن فرّخ بترکستان بطلب گل

 

بگفت این وز پیش شاه برخاست

وداعش کردو بهر راه برخاست

بآخر چون بترکستان رسید او

سرای و قصر شاه چین بدید او

بسی درگرد آن منظرنگه کرد

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۳ - آگاهی یافتن شاپور از آمدن فرّخ و گلرخ و گرفتاری گل و گریختن فرّخ

 

بشب فرخ چو مرد کاروانی

برخویشان فرود آمدنهانی

مگر میرفت در بازار یک روز

فتادش چشم بر دیدار فیروز

عجب ماند و بر او رفت فرّخ

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۴ - نامهٔ خسرو به شاپور

 

بنام آنکه جان را زونشان نیست

خرد را نیز هم یارای آن نیست

بگو تا عقل پیش او چه سنجد

چنان ذاتی کجا در عقل گنجد

ازان معنی که او عقل آفریده

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۵ - رزم خسرو با شاپور

 

بآخر کار حرب آغاز کرد او

علم را دامن از هم باز کرد او

سپاهش خیمه بر هامون کشیدند

چو لاله تیغها بر خون کشیدند

بدشت و کوه در چندان سپه بود

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۶ - رسیدن خسرو و گل با هم و رفتن به روم

 

زمانی بود گل چون ماه در میغ

برشه رفت با کرباس و با تیغ

که خون من بریز اکنون بصد سوز

که تا چون زنده مانم بیتو یک روز

بگفت این و هزار اشک جگر گون

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۷ - باز رفتن بسر قصّه

 

الا ای پیک راه بی نهایت

سلوکت را نه حدّست و نه غایت

چو راه بی نهایت پیش داری

چرا دل بر مقام خویش داری

قدم در راه نه اِستادگی چیست

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۸ - از سر گرفتن قصّه

 

الا ای ترجمان نفس گویا

تویی کز تو نشد پوشیده مبدا

گهی املا کنی اسرار جان را

گهی انها کنی راز نهان را

تو هم دربان جانی هم در دل

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۹ - سپری شدن کار خسرو

 

چنین گفت او که کرد از وی روایت

کسی کو بود راوی حکایت

که چون خسرو ز رنج و غم بیاسود

همیشه شادمان و کامران بود

نیاسود از سرود رود ونخجیر

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۷۰ - در وفات قیصر و پادشاهی جهانگیر

 

چنین گفت آنکه پیر راستان بود

که او گویندهٔ این داستان بود

که چون از مرگ گل شش سال بگذشت

مگر بر شاه قیصر حال برگشت

سحرگاه اندر آمد حال او تنگ

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۷۱ - در خاتمت کتاب گوید

 

الا ای شاهباز ساعد شاه

کلاهت چیست، از ماهیست تا ماه

تو بازی و کلاه تو چنانست

که ترکش نیم ترک آسمانست

اگر از سر براندازی کلاهت

[...]

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode