گنجور

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۶۲

 

کسی کز عشق دولتمند گردد

بیفزاید هزاران اعتبارش

نه بینی کو تعتش بلبل مست

یکی مرغیست و میخوانی هزارش

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۶۳

 

دوش گفتم خلیل اچکو را

تا کی این لهو و چند عیش و نشاط

گفت شیخا برو تو خود را باش

کل شاه برجلها استنباط

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۶۴

 

ای پاره ز چنگت به تن صوفی دلق

درشان تو آیت یزید فی الحق

چنگت به سپاه طوقتمش می ماند

کاشکستن او شد سبب راحت خلق

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۶۵

 

به سمع شیخ محمد ایا صبا برسان

که باد پیرهن صبر ما ز دست تو چاک

درین جهان که بود رنج و راحتش گذران

نه دوستی است که باشی تو شاد و ما غمناک

کسی که او پی دنیا ز دست داد دلی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۶۶

 

دی عزیزی بعلاالدین گفت

که ازین نکته شدستم غمناک

کانگه حافظ نبود خاک خورد

همه اعضاش چو افتد به مغاک

بنده هم یاد بگیرد قرآن

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۶۷

 

مطبخ بی برگ مرا در سفر

نیست بحق نمک اوماج خشک

همچو ستونی که بود خیمه را

میگذرانیم بکوماج خشک

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۶۸

 

ای حافظ عندلیب آهنگ

آهنگ تو رفته نیم فرسنگ

گر زهره بر آسمان زند عود

سهلست تو بر زمین بزن چنگ

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۶۹

 

حاجی احمد گله میکرد که در خانه مرا

نیست برگ و شده ام راضی ازین غصه به مرگ

گفتم ای کله کدو فهم نشد اینقدرت

که زمستان نبود هیچ کدو خانه به برگ

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۷۱

 

بجز معنی حسام ملت و دین

ای مفاخر به گوهر تو عقول

حل هر مشکلی که در سخن است

کرده بر خاطر تو جمله حلول

از محبان خود بتقصیری

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۷۲

 

زفاقه ره پر محنت و عذاب سفر

طباع مردم دانا بغایت است ملول

که از ملال به بیتی نمی کنند شروع

که تا نخست به بیتی نمی کنند نزول

در ابتلای سفر من قصیده گفتم

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۷۳

 

شاه را از فضل و رحمت پادشاه ذوالجلال

هم جمال ملک بخشیدست و ملک جمال

داعی جاه و جمال تو کمال است و ملک

از سلاطین نیست کس را این کمال و این جلال

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۷۴

 

موریئی کان علا دین سازد

گر کشد رود باشد امر محال

چاره آن ز پیر بنایی

رفت شرمنده و بکرد سوال

پیر گفتا منت دهم تعلیم

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۷۵

 

جوانی گفت با محبوب خوشگوی

که چون بینی هوا خواه تو یارم

چرا کاغذ نچسبانی به بینی

سریش از نیست با کاغذ من آرم

بگفت از ضعف پیری و فقیری

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۷۶

 

جیم آقا گفت بهر قبر میر

حافظی باید که ما سرنا چی ایم

چون حمید گر به این معنی شنید

از مین برجست و گفتا ما چه ایم؟

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۷۷

 

حاجی کل از بر ما گرچه سوی قبله رفت

نیست ازو حاشا و کلا عازم بیت الحرام

طاس بنگان را چو بازاری شنید اندر دمشق

سر گرفت از سادگی بیچاره و شد سوی شام

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۷۸

 

کرد حکیمی ز نظامی سوال

کای بسر گنج معانی مقیم

هست در انگشت کمال آن قلم

یا نه عصائیست بدست کلیم

گفت قلم نیست عصا نیز نیست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۷۹

 

کمال اشعار اقرانت ز اعجاز

گرفتم سر بسر وحی است و الهام

چو خالی از خیال خاص باشد

خیالست اینکه گیرد شهرت عام

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۸۰

 

ما بتدریج در مقام سلوک

خیمه در پهلوی ملک زده ایم

بر سر خوان آرزو همه شب

شکم آز را نمک زده ایم

بر فلک میزنیم ناوک آه

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۸۱

 

ما ز تشریف میر عبدالله

نیک اسوده و قوی شادیم

نیست ما را ز صحبتش گله ای

لیکن از گوش او بفریادیم

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۸۲

 

نشسته بر دم حمام دیدم آن مه را

به گلرخان دگر گفتمش ز بعد سلام

اگر تو آدمی‌ای اعتقاد من این است

که دیگران همه نقشند بر در حمام

کمال خجندی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode