گنجور

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱ - وداع جوانی

 

جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد

وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد

بهار زندگانی طی شد و کرد آفت ایام

به من کاری که با سرو و سمن باد خزانی کرد

قضای آسمانی بود مشتاقی و مهجوری

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲ - طغرای امان

 

آمد آن شاهد دل برده و جان بازآورد

جانم از نو به تن آن جان جهان بازآورد

اشک غم پاک کن ای دیده که در جوی شباب

آب رفته است که آن سرو روان بازآورد

نوجوانی که غم دوری او پیرم کرد

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳ - ستاره صبح

 

چو آفتاب به شمشیر شعله برخیزد

سپاه شب به هزیمت چو دود بگریزد

عروس خاوری از پرده برنیامده چرخ

همه جواهر انجم به پای او ریزد

بجز زمرد رخشنده ستاره صبح

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴ - من نخواهد شد

 

رقیبت گر هنر هم دزدد از من من نخواهد شد

به گلخن گرچه گل هم بشکفد گلشن نخواهد شد

مگر با داس سیمین کشت زرین بدروی ورنه

به مشتی خوشه در‌هم‌کوفتن خرمن نخواهد شد

حجابی نیست در طور تجلی لیکن اینش هست

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵ - رؤیای جوانی

 

کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد

گلرخان را سرِ گلگشت و تماشا باشد

زلف دوشیزهٔ گل باشد و غمّاز نسیم

بلبلِ شیفته شوریده و شیدا باشد

سر به صحرا نهد آشفته‌تر از باد بهار

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶ - بهار زندانی

 

بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد

ما در این گوشه زندان و بهار آمده باشد

چه گلی گر نخروشد به شبش بلبل شیدا

چه بهاری که گلش همدم خار آمده باشد

نکند بی خبر از ما به در خانه پیشین

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷ - عیدی عشاق

 

صبا به شوق در ایوان شهریار آمد

که خیز و سر به در از دخمه کن بهار آمد

ز زلف زرکش خورشید بند سیم سه‌تار

که پرده‌های شب تیره تار و مار آمد

به شهر چند نشینی شکسته‌دل برخیز

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸ - یادی از ایرج

 

خوابم آشفت و سر خفته به دامان آمد

خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد

گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات

گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد

ماه درویش‌نواز از پس قرنی بازم

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹ - افسانه شب

 

ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد

سیمای شب آغشته به سیماب برآمد

آویخت چراغ فلک از طارم نیلی

قندیل مه آویزه محراب برآمد

دریای فلک دیدم و بس گوهر انجم

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰ - جلوه جلال

 

شب است و چشم من و شمع اشک‌بارانند

مگر به ماتم پروانه سوگوارانند

چه می‌کند بدو چشم شب فراق تو ماه

که این ستاره‌شماران ستاره‌بارانند

مرا ز سبز خط و چشم مستش آید یاد

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱ - مسافر همدان

 

مسافری که به رخ اشک حسرتم بدواند

دلم تحمل بار فراق او نتواند

در آتشم بنشاند چو با کسان بنشیند

کنار من ننشیند که آتشم بنشاند

چه جوی خون که براند ز دیده دل‌شدگان را

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲ - سیل روزگار

 

لبت تا در شکفتن لاله سیراب را ماند

دلم در بیقراری چشمه مهتاب را ماند

گهی کز روزن چشمم فرو تابد جمال تو

به شب‌های دل تاریک من مهتاب را ماند

خزان خواهیم شد ساقی کنون مستی غنیمت دان

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳ - سرود ساربان

 

بهار آمد که بازم گل به باغ و بوستان خواند

به گوشم ناله بلبل هزاران داستان خواند

به مرغان بهاری گو که این مرغ خزان‌دیده

دگر سازش غم‌انگیز است و آواز خزان خواند

دل وامانده‌ام بس همرهانش کاروانی شد

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴ - عید خون

 

نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند

تا که در بر شاهد آزادی و قانون گرفتند

لاله از خاک جوانان می‌دمد بر دشتِ هامون

یا درفش سرخ بر سر انقلابیون گرفتند

خرم آن مردان که روزی خائنین در خون کشیدند

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵ - درس محبت

 

روشنانی که به تاریکی شب گردانند

شمع در پرده و پروانه سر‌گردانند

خود بده درس محبت که ادیبان خرد

همه در مکتب توحید تو شاگردانند

تو به دل هستی و این قوم به گل می‌جویند

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶ - هفت خوان عشق

 

سبوکشان که به ظلمات عشق خضر رهند

ز جوی آب بقا هم به چابکی بجهند

جلا و جوهر این بوالعجب گدایان بین

که جلوه‌گاه جلال و جمال پادشهند

برون رو از خود و آنگه درون میکده آی

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷ - بارگاه حافظ

 

شب‌ها به کنج خلوتم آواز می‌دهند

کای خفته گنج خلوتیان باز می‌دهند

گویی به ارغنون مناجاتیان صبح

از بارگاه حافظم آواز می‌دهند

وصل است رشته سخنم با جهان راز

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸ - حافظ جاویدان

 

تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود

طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود

سرکشان را چو به صاف سر خم دستی نیست

سر ما خاک در دردکشان خواهد بود

پیش از آنی که پر از خاک شود کاسه چشم

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹ - جلوه جانانه

 

شمعی فروخت چهره که پروانهٔ تو بود

عقلی درید پرده که دیوانهٔ تو بود

خم فلک که چون مه و مهرش پیاله‌هاست

خود جرعه‌نوش گردش پیمانهٔ تو بود

پیر خرد که منع جوانان کند ز می

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰ - خوابی و خماری

 

دوش در خواب من آن لاله‌عذار آمده بود

شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود

در کهن گلشن طوفان‌زده خاطر من

چمن پر سمن تازه بهار آمده بود

سوسنستان که هم‌آهنگ صبا می‌رقصید

[...]

شهریار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۸
sunny dark_mode