مسافری که به رخ اشک حسرتم بدواند
دلم تحمل بار فراق او نتواند
در آتشم بنشاند چو با کسان بنشیند
کنار من ننشیند که آتشم بنشاند
چه جوی خون که براند ز دیده دلشدگان را
چو ماه نوسفر من سمند ناز براند
جدا شد از من و دیدم ولی ز هول غریبی
در ازدحام و هیاهو به طفل گمشده ماند
به ماه من که رساند پیام من که ز هجران
به لب رسیده مرا جان خودی به من برساند
به سوز سینه من بین که ساز قافیهپرداز
نوای نای گرهگیر دل شکسته نخواند
چه نالی ای دل خونین که آن شکوفه خندان
زبان مرغ حزین شکستهبال نداند
دلم به سینه زند پر بدان هوا که نگارین
کتابتی بنوسید کبوتری بپراند
من آفتاب ولا جز غمام هیچ ندانم
مهی که خود همهدان است باید این همه داند
به هر چمن که رسیدی بگو به ابر بهاری
که پیش پای تو اشکی به یاد من بفشاند
قرار وصل چو طی شد، امیدوار چنانم
که بیقراری ما نیز برقرار نماند
به وصل اگر نرهم شهریار از غم هجران
کجاست مرگ که ما را ز زندگی برهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر غم و اندوه ناشی از جدایی را به تصویر کشیده است. او از احساس حسرتی صحبت میکند که دلتنگی برای معشوقش به همراه دارد. این اندوه چنان عمیق است که قادر به تحمل فراق او نیست. شاعر به آتش عشق و درد دل اشاره میکند و به صورت نمادین از جوی خون و نالههای دلش میگوید.
او از غم و تنهاییاش در میان جمع صحبت میکند و حس میکند که مانند یک کودک گمشده در شلوغی است. همچنین، او انتظار دارد که پیامش به معشوقش برسد تا از درد فراقش کاسته شود. در نهایت، شاعر از امیدی برای وصال صحبت میکند، اما همچنین به عدم قطعیت و غم جدایی نیز اشاره میکند و سوال میکند که مرگ چه زمانی میتواند او را از این زندگی پر از درد رها کند.
هوش مصنوعی: مسافری که با اشکهای من در حال حرکت است، دل من دیگر نمیتواند سنگینی دوری او را تحمل کند.
هوش مصنوعی: اگر در دوزخ بنشینم و با دیگران باشم، او به کنار من نخواهد آمد زیرا آتش وجودم او را دور میکند.
هوش مصنوعی: در دل عاشقان چنان باری از درد و غم وجود دارد که گویی نهر خونی از چشمانشان جاری است. من مانند ماه نو که تازه و سرشار از زیبایی است، با ناز و طراوت، به جلو میروم.
هوش مصنوعی: از من جدا شد و من او را دیدم، اما به خاطر ترس و غریبگیام در میان شلوغی و سر و صدا، حس کردم که مثل یک کودک گمشده تنها ماندهام.
هوش مصنوعی: به محبوب من بگو که پیغامم را برساند، زیرا من از دوری او به شدت رنج میبرم و جانم در حال نابودی است.
هوش مصنوعی: به درد دل من توجه کن که آهنگ قافیهساز نمیتواند صدای نای را بخواند و دل شکسته من را تسکین دهد.
هوش مصنوعی: ای دل غمگین و زخمدیده، چرا دردمندانه ناله میکنی؟ آن شکوفهی خوشبو و شاداب، مانند پرندهای که بالش شکسته است، نمیتواند از حال تو باخبر شود.
هوش مصنوعی: دل من به شدت میتپد و آرزو دارد که پرندهای زیبا بیاید و بر روی صفحهای نقش ببندد.
هوش مصنوعی: من نور حقیقت و علم هستم و چیزی جز ابرهای تردید را نمیشناسم. ماهی که خود به همه چیز آگاه است، باید این همه دانش داشته باشد.
هوش مصنوعی: هر جا که به چمنزار رسیدی، از ابر بهاری بخواه تا به یاد من اشکی بریزد.
هوش مصنوعی: وقتی که لحظههای وصال تمام شود، امیدوارم که بیقراری ما هم ادامه نداشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر به وصال محبوب نرسم، ای شهریار، دغدغهی دوری از او کجاست؟ مرگ کجاست که ما را از این زندگی پر از غم نجات دهد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نه در وصال تو بختم به کام دل برساند
نه در فراق تو چرخم ز خویشتن برهاند
چو برنشیند عمرم مرا کجا بنشیند
اگر زمانه بخواهد که با توام بنشاند
زمن مپرس که بیمن زمانه چون گذرانی
[...]
شدم ز عشق به جایی که عشق نیز نداند
رسید کار به جایی که عقل خیره بماند
هزار ظلم رسیده ز عقل گشت رهیده
چو عقل بسته شد این جا بگو کیش برهاند
دلا مگر که تو مستی که دل به عقل ببستی
[...]
مگر صبا به فلانی سلام ما برساند
که راز ما نکند فاش چونکه نامه بخواند
به قاصدی چه توان گفت خاصه قصه دری
که گر به کوه بگویم ز غصه خون بچکاند
کسی که درد جدایی ز دوستان نکشیده ست
[...]
ز سدره طوبی اگر آمدن سوی تو تواند
به پایبوسی سرو تو خویش را برساند
چنان ز چشم تو بیمار شد که از نم شبنم
شکوفه بر لب نرگس به پنبه آب چکاند
نهال سرو روان گر رسد به چشمه چشمم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.