ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد
سیمای شب آغشته به سیماب برآمد
آویخت چراغ فلک از طارم نیلی
قندیل مه آویزه محراب برآمد
دریای فلک دیدم و بس گوهر انجم
یاد از توام ای گوهر نایاب برآمد
شد مست چو من بلبل عاشق به چمنزار
تا لاله به کف جام می ناب برآمد
تصویر خیال تو پری کرد تجلی
چون شمع به خلوتگه اصحاب برآمد
چون غنچه دل تنگ من آغشته به خون شد
تا یادم از آن نوگل سیراب برآمد
ماهم به نظر در دل ابر متلاطم
چون زورقی افتاده به گرداب برآمد
ای مرغ حق افسانهٔ شبگیر رها کن
در دیدهٔ مستان چمن خواب برآمد
از راز فسونکاری شب پرده برافتاد
هر روز که خورشید جهانتاب برآمد
دیدم به لب جوی جهان گذران را
آفاق همه نقش رخ آب برآمد
از کید مه و مهر به راحت نکند خواب
آن کس که در این منزل ناباب برآمد
در صحبت احباب ز بس روی و ریا بود
جانم به لب از صحبت احباب برآمد
کی بوده وفا یاد حریفان مکن ای دل
پندار که آن واقعه در خواب برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر در فضایی شاعرانه و خیالانگیز به توصیف شب و زیباییهای آن میپردازد. او از چمن و مهتاب و نور چراغها سخن میگوید و حال و هوای عاشقانهاش را توصیف میکند. شاعر یاد محبوب را در دل میپروراند و از بوی گلها و لالهها به وجد میآید. او همچنین به بیوفایی و ریا در روابط انسانی اشاره میکند و از آنچه که در جمع دوستان دیده، دلزده میشود. در نهایت، شاعر به تلخی و بیوفایی اشاره میکند و ناامیدی خود را از یادآوری افرادی که به آنها نزدیک بوده، ابراز میکند.
هوش مصنوعی: من در چمن ماندم و شب فرارسید، مهتاب طلوع کرد و چهرهی شب مانند نقرهای درخشان شد.
هوش مصنوعی: چراغ آسمان از آسمان آبی آویزان شده و نور ماه همچون قندیل در محراب ظاهر شده است.
هوش مصنوعی: در آسمان، دریایی از ستارهها را مشاهده کردم و تنها یاد تو برایم باقی مانده است، ای گوهر نایاب که در یاد من درخشانی.
هوش مصنوعی: عاشق مانند بلبل در باغ سرمست شد، زیرا لاله در دستانش جامی از شراب خالص را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: خیال تو مثل شمعی در تاریکی، روشنایی و تجلی خاصی را ایجاد کرد و در آن فضای خصوصی و خلوتی که دوستان حضور دارند، ظاهر شد.
هوش مصنوعی: وقتی دل غمگین من مثل یک غنچه پر از خون شد، یاد آن گل زیبا در دلم زنده شد و نوازشگرم گردید.
هوش مصنوعی: ماه در دل ابرهای مضطرب مانند قایقی است که در چرخش یک گرداب گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: ای پرندهٔ حقیقت، داستانی را که در سحرگاهان داری به کناری بگذار. در چشمان مست و شیدای باغ، خواب و آرامش طلوع کرده است.
هوش مصنوعی: هر روز با طلوع آفتاب، تاریکی و رمز و راز شب برملا میشود و حقایق روشن میگردند.
هوش مصنوعی: در کنار جوی آب، مشاهده کردم که دنیا در حال جریان است و تمامی فضای اطراف، تصویر چهره آب را به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: هیچگاه نمیتواند خواب راحتی داشته باشد کسی که در این دنیای ناپسند و فریبنده زندگی میکند، حتی اگر زیباییها و محبتها نیز او را وسوسه کنند.
هوش مصنوعی: به خاطر رفتارهای ظاهری و دورویی دوستان، خسته و دلزده شدم و دیگر نمیتوانستم در کنار آنها بمانم.
هوش مصنوعی: هیچگاه به وفا و صداقت رفیقان گذشته، دل نبند. این را بدان که آنچه را به یاد میآوری، مانند رویایی بود که در خواب دیدی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کامم ز جهان گوهر نایاب برآمد
نانم ز صدف خشکتر از آب برآمد
بر کشتی صد پاره ی من بس که دلش سوخت
چون ابر سیه، دود ز گرداب برآمد
از میکده بگذر که به گرداب خم می
[...]
نتوان به تلاش از غم اسباب برآمد
گوهر چه نفس سوخت که از آب برآمد
غافل نتوان بود به خمخانهٔ توفیق
ز آن جوش که دردی ز می ناب برآمد
خواه انجمنآرا شد و خواه آینه پرداخت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.