گنجور

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۶ - قطعه

 

یاسمن آمد بمجلس، با بنفشه دست سود

حمله کردند و شکسته شد، سپاه با درنگ

با سماع چنگ باش، از چاشتگه تا آن زمان

کز فلک پروین برآید همچو سیمین شفترنگ

از دل و پشت مبارز، می برآید صد تراک

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۷ - قطعه

 

چه دیلمان زره پوش و شاه ترکانش

بتیر و زوبین بر پیل ساخته چنگال

درست گوئی شیران آهنین چرمند

همی جهانند از پنجه آهنین چنگال

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۸ - قطعه

 

خواجه بزرگست و مال دارد و نعمت

نعمت و مالی که کس نیابد از آن کام

بخلش آنجا رسیده است که نگذاشت

شوخ بگرمابه بان و موی به حجام

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۲ - از قطعه‌ای

 

کسی که او کند از کان که به میتین سیم

مکن بر او بر بخشایش و مباش رحیم

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۸۸ - از قطعه ای

 

کلکش چو مرغکی است دو دیده پر آب مشک

وز بهر خیر و شر دو زبان است و تن یکی

ای طبع کارساز چه کردم ترا چه بود

با من همی نسازی و دایم همی ژکی

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۹۱ - قطعه

 

یکی اژدهای دمنده چو بادی

یکی در نخیزی خزنده چو ماری

اگر ماری و گژدمی بود طبعش

بصراش چون مار کردند ماری

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۹۳ - قطعه

 

گفتم همی چه گوئی ای هیز گلخنی

گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی

گفتم یکی که مسجدیم چون نه غرمنم

گفتا تو نیز هم نه چنین پیر زاهدی

گفتم پلید بینی، لنگی بزرگ پای

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۹۵ - قطعه هزلیه

 

چو کودک سر فرود آرد به حجره بر سر حمدان

چنان گردد که پندارم سماروغ است یا جله

درآویزم حمایل‌وار یکسر خویشتن را زو

به گرد گردن و پشتش کنم آغوش چون بخله

همی‌چینم همی‌کوشم به دندان با زنخدانش

[...]

عسجدی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۶ - ازوست

 

شه زاولستان محمود غازی

سر گردنکشان هفت کشور

به نیزه کرگدن را بر کند شاخ

به زوبین بشکند سیمرغ را پر

فرخی سیستانی
 

ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد هفتم » بخش ۳۹ - فصل در معنی دنیا

 

دریغا میر بونصرا دریغا

که بس شادی ندیدی از جوانی‌

و لیکن راد مردان جهاندار

چو گل باشند کوته زندگانی‌

ابوالفضل بیهقی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۸

 

چنین در کارها بسیار مندیش

مگو ، ورنه بکن کاری که گفتی

نباید کز چنین تدبیر بسیار

ز تاریکی به تاریکی درافتی

ناصرخسرو
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۱

 

خدایگانا ، مهمان بنده بودستند

تنی دو ، دوش ، بنقل و نبید ورود و کباب

بطبع خرم و خندان شراب نوشیدند

که بر خماهن گردون فروغ زد سیماب

نه بر مزاج یکی دست یافت گرمی می

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۲

 

مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست

تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب

قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد

روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب

تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۳

 

گرچه ما از جزغ نیاساییم

جان پاکت ز غم بیاسوده است

مثلست این که : آفتاب بگل

کس نیندود و سخت بیهوده است

زیر هر پشته ای ز صورت تو

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۴

 

منت تو گردن من بنده را

سخت بیکبار گران بار کرد

بنده مدیح تو بمقدار گفت

جود تو احسان نه بمقدار کرد

قیمت شعر از تو بیآموختست

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۵

 

گوشه ای از جهان گرفتستی

تا ترا از جهان فراغ بود

خدمت تو به عقل شاید کرد

آلت عاقلی دماغ بود

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۶

 

اختلاف مزاج تو خوش خوش

ارغوان تو زعفران کردند

چون ز زردی بسان زر گشتی

زیر خاکت چو زر نهان کردند

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۷

 

گر شاه جهان قصۀ من بنده بخواند

زین قصه همی حالت من بنده بداند

داند که میان دو سفر بندۀ درویش

بی یاوری شاه چه بیچاره بماند

زان همت چون دریا ، وز آن کف چون ابر

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۸

 

قطعۀ مدح مرا چون دل و چون دیدۀ خویش

از پی فخر بدارند بزرگان عجم

پس من آری بتن خویش فرستم بر تو

مدح گویم که مگر مزد فرستی بکرم

تو بدینار کسان آب مرا تیره کنی

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۹

 

اگر چه نرگس دان ها ز سیم و زر سازند

برای نرگس هم خاک نرگسستان به

بغربت اندر اگر سیم و زر فراوانست

هنوز هم وطن خویش و بیت احزان به

ازرقی هروی
 
 
۱
۲
۳
۴
۳۹۹
sunny dark_mode