گنجور

 
عسجدی

گفتم همی چه گوئی ای هیز گلخنی

گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی

گفتم یکی که مسجدیم چون نه غرمنم

گفتا تو نیز هم نه چنین پیر زاهدی

گفتم پلید بینی، لنگی بزرگ پای

محکم ستبر ساقی زین گرد ساعدی

چون هیز طیره شد ز میان ربوخه گفت

بر ریش خربطان ریم ای خواجه عسجدی