گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۱ - سخن دقیقی

 

کی نامبردار زان روزگار

نشست از بر گاه آن شهریار

گزینان لشکرش را بار داد

بزرگان و شاهان مهترنژاد

ز پیش اندر آمد گو اسفندیار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۲ - سخن دقیقی

 

یکی روز بنشست کی شهریار

به رامش بخورد او می خوش‌گوار

یکی سرکشی بود نامش گرزم

گوی نامجو آزموده به رزم

به دل کین همی داشت ز اسفندیار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۳ - سخن دقیقی

 

بدان روزگار اندر اسفندیار

به دشت اندرون بد ز بهر شکار

ازان دشت آواز کردش کسی

که جاماسپ را کرد خسرو گسی

چو آن بانگ بشنید آمد شگفت

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۴ - سخن دقیقی

 

چو آگاه شد شاه کامد پسر

کلاه کیان بر نهاده بسر

مهان و کهانرا همه خواند پیش

همه زند و استا به نزدیک خویش

همه موبدان را به کرسی نشاند

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۵ - سخن دقیقی

 

برآمد بسی روزگاری بدوی

که خسرو سوی سیستان کرد روی

که آنجا کند زند و استا روا

کند موبدان را بدانجا گوا

جو آنجا رسید آن گرانمایه شاه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۶ - سخن فردوسی

 

چو این نامه‌ افتاد در دست من

به ماه گراینده شد شست من

نگه کردم این نظم سست آمدم

بسی بیت ناتندرست آمدم

من این زان بگفتم که تا شهریار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۷

 

کنون رزم ارجاسپ را نو کنیم

به طبع روان باغ بی خو کنیم

بفرمود تا کهرم تیغ‌زن

بود پیش سالار آن انجمن

که ارجاسپ را بود مهتر پسر

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۸

 

زنی بود گشتاسپ را هوشمند

خردمند وز بد زبانش به بند

ز آخر چمان باره‌ای برنشست

به کردار ترکان میان را ببست

از ایران ره سیستان برگرفت

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۹

 

سرانجام گشتاسپ بنمود پشت

بدانگه که شد روزگارش درشت

پس اندر دو منزل همی تاختند

مر او را گرفتن همی ساختند

یکی کوه پیش آمدش پرگیا

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۰

 

یکی مایه‌ور پور اسفندیار

که نوش آذرش خواندی شهریار

بران بام دژ بود و چشمش به راه

بدان تا کی آید ز ایران سپاه

پدر را بگوید چو بیند کسی

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۱

 

چو شب شد چو آهرمن کینه‌خواه

خروش جرس خاست از بارگاه

بران بارهٔ پهلوی برنشست

یکی تیغ هندی گرفته به دست

چو نوشاذر و بهمن و مهرنوش

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۲

 

برآمد بران تند بالا فراز

چو روی پدر دید بردش نماز

پدر داغ دل بود بر پای جست

ببوسید و بسترد رویش به دست

بدو گفت یزدان سپاس ای جوان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۳

 

ازان پس بیامد به پرده‌سرای

ز هرگونه انداخت با شاه رای

ز لهراسپ وز کین فرشیدورد

ازان نامداران روز نبرد

بدو گفت گشتاسپ کای زورمند

[...]

فردوسی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode