اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۳
گفتم: ز درد عشق تو گشتم چنین به حالگفتا: منم دوای تو از درد من منال
گفتم: شبم چو سال شد از بار هجر توگفتا: به وصل روز کنم این شب چو سال
گفتم که: با تو نیست مجال حکایتیگفتا: چو من رضا دهم آسان شود مجال
گفتم: دلم به وصل تو تعجیل میکندگفتا: ز من به صبر […]

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸
یکدم ز قال بگذر اگر واقفی ز حالکانرا که حال هست چه حاجت بود بقال
برلوح کائنات مصور نمیشودنقشی بدین جمال و جمالی بدین کمال
آنجا که یار پرده عزت برافکندعارف کمال بیند و اهل نظر جمال
خون قدح بمذهب مستان حرام نیستکز راه شرع خون حرامی بود حلال
جانم بجام لعل تو دارد تعطشیچون تن به جان و […]

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۰
سبحان من تقدس بالعز و الجلالسبحان من تفرد بالجود و الجمال
آن مالکی که ملکت او هست بر دواموان قادری که قدرت او هست بر کمال
سلطان بی وزیر و جهاندار لم یزلدیان بی نظیر و خداوند لا یزال
گویای بی تلفظ و بینای بی بصردانای بی تفکر و دارای بی ملال
سبیح بلبل سحری حی لا ینامورد زبان […]

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۶
سروی ست قامت تو ز بستان اعتدال
سر تا قدم لطیف تر از پیکر خیال
روح مقدس است که سلطان قدرتش
تشریف داد خلعتی از عالم مثال
نی روح اقدس است که از موطن بطون
بنموده در جمیل ترین مظهری جمال
آن نور پاک ظاهر و شخص تو مظهر است
باشد میان ظاهر و مظهر دویی محال
فرقی به جز تقید و اطلاق […]

ملکالشعرای بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۹ - صدارت اتابک اعظم
آن اختری که کرد نهان چندگه جمال
امروز شد فروزان از مطلع جلال
از مطلع جلال فروزان شد اختری
کز چشم خلق داشت نهان چندگه جمال
یکچندکرد روی پی مصلحت نهان
واینک طلوع کرد دگر ره به فر و فال
سالی سه رخ نهفت گر از آسمان ملک
تابنده بود خواهد زبن پس هزار سال
چون در فراق او دل یک ملک شد […]

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - قصیدهٔ در مدح یوسف عادل شاه فرماید
اقبال بین که از پی طی ره وصالپرواز داده شوق به مرغ شکسته بال
بردمید از آن تن خاکی که جنبششصد ساله بعد داشت ز سر حد احتمال
افتادهای که بود گران جان تر از زمینشوقش به ره فکند شتابان تر از شمال
شد دست چرخ پر شهب از بس که میجهددر زیر پای خیل بغال آتش از […]

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در مدح سلطان اویس
عید من آنکه هست خم ابرویش هلال
بر عین عید ابروی چون نون اوست دال
عیدی که قدر اوست فزون از هزار ماه
ماهی که مثل او نبود در هزار سال
خوش می خرامد ز بن گوش می کشد
هر دم به دوش غالیه زلف او شمال
تا خود خیال ابروی اوبست ماه نو
کج می نمود در نظر […]

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۱ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده فریدون میرزا طاب ثراه گوید
ای رخش رهنورد من ای مرغ تیزبال
کز دودمان برقی و از تخمهٔ خیال
در طبع سیر تست سبکباری نسیم
در جیب نعل تست نسبنامهٔ شمال
گه مغز که بدرّی بیجهد گاز و چنگ
گه در هوا بپری بیسعی پر و بال
تاکی هوای آخور آخر برون خرام
تات از پی رحیل به کوهان نهم رحال
بشتاب و مغز باد مشوّش کن از […]

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۶ - در مدح جناب حاجی آقاسی
دیشب به شکل جام نمود از افق هلال
یعنی به جام باده ز جان دورکن ملال
دوشینه ماه روزه به پا موزه درکشید
وز شهر شد برون و بزد کوس ارتحال
وامد مه مکرم باکوس و باعلم
بهروزی از یمینش و پیروزی از شمال
آن مه گشاده بود خدای از بهشت در
وین مهگشودهاند بهشیوشان جمال
خلقی شدند دوش به مغرب هلال جوی
واندر […]

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۷ - تتمهٔ قصیده
ای با خطاب مهر تو هر ذرهیی سپهر
ای با عتاب قهر تو هر ممکنی محال
حالی بدان رسیده که از حرص مدح تو
بر من ز لفظ و معنی تنگ اوفتد مجال
یکسو ز بس هجوم مضامین دلفریب
حیران شود خیال من از فرط ارتجال
یکسو ز بس تراکم الفاظ دلنشین
لکنت خورد زبان من از فرط اتصال
گرم آنچنان دوند حروف […]
