محروم باد چشم من از گلشن وصال
گر بگذرد بهار و گلم بیتو در خیال
گل پنج روزه ییست ولی نخل حسن تو
پیوسته در برست زهی حسن بیزوال
دلتنگم از هوای تو ای گل بغایتی
کز نکهت نسیم سحر گیردم ملال
در بوستان ز حیرت نخل بلند تو
آگه نمی شوم که گلی هست بر نهال
آشفته ی جمال تو هرگز چو بلبلی
ننشسته در حضور گلی با فراغ بال
آتش در آب چشمه ی خورشید میزند
گلهای سایه پرورت از باده ی زلال
جانها سپند خامه ی نقاش حسن تو
کز مشک سوده بر ورق گل نهاده خال
ای عندلیب، ناله ز بیداد گل مکن
چون دم زدی ز مهر و وفا از جفا منال
جانسوز و دلفروز فغانی درین چمن
شاخ گلیست جلوه کنان در قبای آل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل اشاره به حسرت و دلتنگی شاعر برای معشوقهاش دارد. او از زیبایی و لطافت معشوقش به خدای میکند و میگوید که عشق او مانند گلی است که فقط چند روز عمر دارد، اما حسن او همیشه پایدار است. شاعر در حالی که در بوستان حیرت و غم معشوقش غوطهور است، احساس تنهایی و عذاب میکند و از هوای معشوقش دلتنگ است. او به شباهت عشق و زیبایی به یک نقاشی پرداخته و در نهایت از دیگران میخواهد که از درد عشق ناله نکنند و به زیباییهای موجود توجه کنند. غزل به زیبایی و فناپذیری عشق و همچنین دشواریهای آن میپردازد.
هوش مصنوعی: چشم من از گلی که در عشق تو میشکفد محروم است، اگر بهار بگذرد و من باز هم در خیال تو بمانم.
هوش مصنوعی: گل پنج روز بیشتر عمر نمیکند، اما زیبایی تو همچنان پایدار و جاودانه است. خوشا به حال زیبایی تو که هرگز زوال نمییابد.
هوش مصنوعی: دلم برای تو تنگ شده است، ای گل، چون بوی نسیم صبح مرا ناراحت میکند.
هوش مصنوعی: در باغ به خاطر شگفتی و بلندای نخل تو متوجه نمیشوم که بر درخت جوانی گلی وجود دارد.
هوش مصنوعی: هرگز هیچ بلبل آشفتهای در کنار گلی با آرامش و راحتی نشسته است.
هوش مصنوعی: آتش در آب چشمهی خورشید میرقصد و گلهای سایهسار تو از شراب زلال سیراب میشوند.
هوش مصنوعی: جانها مانند رنگی هستند که هنرمند به زیباییهای تو میکشد، خالی که از مشک گرفته شده و بر روی گل قرار داده شده است.
هوش مصنوعی: ای بلبل، از ظلم گل شکایت نکن، چونکه وقتی از محبت و وفا سخن گفتی، از بیتوجهی من گلایه نکن.
هوش مصنوعی: صدای دلانگیز و سوزناک فغانی مانند شاخ گلی است که در این چمن میدرخشد و جلوهای زیبا دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاها هزار سال بعزّ اندرون بزی
وانگه هزار سال بملک اندون ببال
ای اختیار ایزد دادار ذوالجلال
تاج از تو با شرف شد و تخت از تو با جمال
مسعود شهریاری کز فر عدل تو
بر ملک روزگار چو نام تو شد به فال
کرده نهال جاه تو را دست مملکت
[...]
هست از سفال جامه سیکی برآمده
اندر سفال جامه سیکی بود حلال
نی نی نه نه نه نی نه نی نی به هیچ وقت
لا لا لا لا لل لا لا لا لا به هیچ حال
توحید لایزال نیاید چو در مقال
روشن کنم ضمیر به توحید ذوالجلال
ترجیع کن که آمد یک جام مال مال
جان نعره میزند که بیا چاشنی حلال
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.