گنجور

 
خواجوی کرمانی

یکدم ز قال بگذر اگر واقفی ز حال

کانرا که حال هست چه حاجت بود بقال

بر لوح کائنات مصور نمی شود

نقشی بدین جمال و جمالی بدین کمال

آنجا که یار پرده ی عزّت بر افکند

عارف کمال بیند و اهل نظر جمال

خون قدح بمذهب مستان حرام نیست

کز راه شرع خون حرامی بود حلال

جانم بجام لعل تو دارد تعطّشی

چون تن بجان و تشنه بسر چشمه ی زلال

آنها که دام برگذر صید می نهند

اندیشه کی کنند ز مرغ شکسته بال

در هر چه هست چون بخیالت نظر کنم

گر جز جمال روی تو بینم زهی خیال

در راه عشق بعد منازل حجاب نیست

دوری گمان مبر که بود مانع وصال

خواجو اگر بعین حقیقت نظر کنی

وصلست در جدائی و هجران در اتّصال

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

شاها هزار سال بعزّ اندرون بزی

وانگه هزار سال بملک اندون ببال

مسعود سعد سلمان

ای اختیار ایزد دادار ذوالجلال

تاج از تو با شرف شد و تخت از تو با جمال

مسعود شهریاری کز فر عدل تو

بر ملک روزگار چو نام تو شد به فال

کرده نهال جاه تو را دست مملکت

[...]

سوزنی سمرقندی

هست از سفال جامه سیکی برآمده

اندر سفال جامه سیکی بود حلال

نی نی نه نه نه نی نه نی نی به هیچ وقت

لا لا لا لا لل لا لا لا لا به هیچ حال

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
عراقی

توحید لایزال نیاید چو در مقال

روشن کنم ضمیر به توحید ذوالجلال

مولانا

ترجیع کن که آمد یک جام مال مال

جان نعره می‌زند که بیا چاشنی حلال

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه