ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶
بدان ای محتسب یکبار دگر
که من رندی گرفتم باز از سر
ز دست ماهروئی جام باده
تو خود دانی که چونم هست در خور
ز وصل دلبرم دوری میفکن
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٧
بهر روزی بهر دری چه روی
ای ز ضعف دل اعتقاد تو سست
چه بری آبروی چون نانی
نخورد کس از آنچه روزی تست
گر نیوشی و گر نه من گفتم
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۴٢
فاقه را کرده باشد استقبال
هر که ممسک بود بوقت حیات
در جهان میزید چو درویشان
بینوا تا رسد زمان وفات
زو حساب توانگران خواهند
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٠٣
شادی هر که کدخدای شود
چند روزی چو عهد گل باشد
بعد از آن آنعزیز آزاده
بنده وش در مضیق ذل باشد
نتواند بهیچ سوی گریخت
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٧٢
هر که انبای جنس را خواهد
که سر و سرور خودش دانند
در فتوت گرش بود قدمی
همه تاج سر خودش دانند
گر نباشد ز کهتران بهتر
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٧۵
هر که را داد نعمتی ایزد
و او از و نی چشاند و نه چشد
ملک الموت را بقا بادا
تا ز قهرش بیک نفس بکشد
و آنگه آنرا بسان جان از وی
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٨۵
بستم احرام آستانه شاه
بامید سخاوت عامش
ز آنکه مشهور بود در عالم
صیت انعام و ذکر اکرامش
خود نهادند پیش من کاری
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٩٢
دشمن خُرد را حقیر مدار
خواه بیگانه باش و خواهی خویش
زانکه چون آفتاب مشهورست
آنچه گفتند زیرکان زین پیش
که ز رمح بلند قد ناید
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٢٢
حبذا باغ و راغ علیا باد
و آن ریاض چو اطلس و خز او
ز اعتدال هوا عجب نبود
همچو نی گر شکر دهد گز او
کرم قز برگ توتش ار بخورد
[...]
