امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۸ - نامه نبشتن، لیلی، از دودهای دل، سوی مجنون، و ماجرای دل دزدیده، بران آشنا، عرضه کردن
پروردهٔ غم شدست جانم
فرسود محنت استخوانم

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۱ - دل دادن مجنون، سگی را که در کوی دلدار دیده بود، و بازوی خون را طوق گردن او ساختن، و تن استخوان شده را گزند دهان و مزد دندان او کردن و به زبان چربش نواختن
آگه کنیش ز مهر جانم
وین قصه بگویی از زبانم

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۴ - گریستن لیلی در هوای آشنا، و موج درونه را بدین غزل آبدار بر روی آب آوردن
هر چند ز بخت خود به جانم
هر جور که بینم از تو دانم

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۶ - آه کردن مجنون از درونهٔ پرسوز، و این غزل دود اندود، از دودکش دهان، بیرون دادن
از روی تو هر چه دید جانم
بر روی تو گفت چون توانم

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۳۱ - در ختم این نامهٔ مسلسل مجنون و لیلی، که هر رقمش مقر قلب است و خط کشیدن برونمای حرف گیران، که صحیفهٔ مردمان انگشت پنج کنند، و چون نامه ایشان کسانی بر پیچند، از پیچ پیچ مشتی آتام حسن التفاوت کنند، ان شاء الله که کرام الکاتبین این نامه را سیاه نه پیچاند، یوم نطوی اسماء کطی السجل للکتب
پی بر، پی او، چنانک دانم
گفتم قدمی زدن توانم

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۳۱ - در ختم این نامهٔ مسلسل مجنون و لیلی، که هر رقمش مقر قلب است و خط کشیدن برونمای حرف گیران، که صحیفهٔ مردمان انگشت پنج کنند، و چون نامه ایشان کسانی بر پیچند، از پیچ پیچ مشتی آتام حسن التفاوت کنند، ان شاء الله که کرام الکاتبین این نامه را سیاه نه پیچاند، یوم نطوی اسماء کطی السجل للکتب
زین پیش تفاوتی ندانم
کان از دل اوست وین ز جانم

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۳۱ - در ختم این نامهٔ مسلسل مجنون و لیلی، که هر رقمش مقر قلب است و خط کشیدن برونمای حرف گیران، که صحیفهٔ مردمان انگشت پنج کنند، و چون نامه ایشان کسانی بر پیچند، از پیچ پیچ مشتی آتام حسن التفاوت کنند، ان شاء الله که کرام الکاتبین این نامه را سیاه نه پیچاند، یوم نطوی اسماء کطی السجل للکتب
گر از تک و پوی آب و نانم
بودی قدری خلاص جانم

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - وله ایضاً مخمس
در عشق تو ای صنم چنانم
کز هستی خویش در گمانم
هر چند که زار و ناتوانم
گر دست دهد هزار جانم

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - وله ایضاً مخمس
در پای مبارکت فشانم
تشریف دهد بآشیانم
انگار که خاک آستانم
من عادت بخت خویش دانم
بر دیده روشنت نشانم
[...]

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۰
بی تو نفسی که زنده مانم
اگر می کشیم سزای آنم
هرگز نبرم زنیغ نو مهر
گر کارد رسد به استخوانم
دل را ز لبت چو سازم آگاه
[...]

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۹
خال ب نسته داغ جانم
دل سوخته اینه و کشته آنم
خاکی که بر آن نشان آن پاست
از آب بقا دهد نشانم
تارخ نهمش پس از قنا نیز
[...]

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۲
تا هست به عشق تو توانم
تا هست مرا رمق ز جانم
دست از غم تو چگونه دارم
ای مونس و راحت روانم
جانست مرا رخت خدا را
[...]

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۴ - در محک امتحان زدن لیلی نقد محبت مجنون را و تمام عیار بیرون آمدن آن
با قیس که ای مراد جانم
قوت ده جسم ناتوانم

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۵ - عهد وفا بستن لیلی با مجنون و تأکید کردن آن به سوگندان گوناگون
تا دور فلک دهد امانم
یاد تو بود انیس جانم

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - استفسار کردن اهل قبیله مجنون از حال وی و اطلاع یافتن بر محبت وی با لیلی
داغ غم تو بسوخت جانم
زد شعله ز مغز استخوانم

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۱ - رفتن مجنون به حج بعد از اجازت خواستن از لیلی
لیلی ست امیدگاه جانم
سرمایه عمر جاودانم

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۸ - دیده نوفل مجنون را در بادیه و بر وی ترحم کردن و وی را وعده دادن که لیلی را برای وی خواستگاری کند و ابا کردن پدر لیلی
ور کند بود سر سنانم
از تیغ به مقطعش رسانم

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۹ - در صحرا و دشت گردیدن مجنون و خطاب کردن وی با گردباد
کای کام دل و مراد جانم
بینایی چشم خونفشانم
