گنجور

 
کمال خجندی

خال لب توست داغ جانم

دل سوخته این و کشته آنم

خاکی که بر آن نشان آن پاست

از آب بقا دهد نشانم

تا رخ نهمش پس از فنا نیز

شطرنج کنید از استخوانم

چندم ز در ای رقیب رانی

من هم ز سگان آستانم

از چشم تو داد خواستم گفت

من ترکم و پارسی ندانم

نادیده زمان وصلت ای دوست

ترسم ندهد اجل امانم

هندوی مبارک است گفتی

در فال تو خال دلستانم

من نیز در آن سرم که صد جان

در پای مبارکت نشانم

در پیش کمال اگر نشینی

«بر دیدهٔ روشنت نشانم»

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجه عبدالله انصاری

چون با خودم از عدم کم ام کم

چون با تو بوم همه جهانم

بپذیر مرا و رایگان دار

هر چند که رایگان گرانم

سنایی

ای ناگزران عقل و جانم

وی غارت کرده این و آنم

ای نقش خیال تو یقینم

وی خال جمال تو گمانم

تا با خودم از عدم کمم کم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
قوامی رازی

ای مهر تو در میان جانم

و ای نام تو بر سر زبانم

تو خوب چو باغ ارغوانی

من زشت چو کشت زعفرانم

از بردن نام و زلف و خالت

[...]

میبدی

چون با خودم از عدم کم ام کم

چون با تو بوم همه جهانم‌

بپذیر مرا و رایگان دار

هر چند که رایگان گرانم.

خاقانی

از تف دل آتشین دهانم

زان نام تو بر زبان نرانم

ترسم که چو صبر از غم تو

نام تو بسوزد از زبانم

فریاد کز آتش دل من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه