گنجور

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۹۴

 

شاها هزار سال بعزّ اندرون بزی

وانگه هزار سال بملک اندون ببال

عنصری
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۵ - هم در ثنای آن شهریار

 

ای اختیار ایزد دادار ذوالجلال

تاج از تو با شرف شد و تخت از تو با جمال

مسعود شهریاری کز فر عدل تو

بر ملک روزگار چو نام تو شد به فال

کرده نهال جاه تو را دست مملکت

[...]

مسعود سعد سلمان
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۲۵ - نی نی . . . لا . . . لا

 

هست از سفال جامه سیکی برآمده

اندر سفال جامه سیکی بود حلال

نی نی نه نه نه نی نه نی نی به هیچ وقت

لا لا لا لا لل لا لا لا لا به هیچ حال

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » بخش دوم قطعات » شمارهٔ ۲۲ - جامه نیلی

 

خمخانه را حلال بگفتن بود محال

کان بست ریش لاشه خر بی جل و جوال

هست از سفال جامه نیلی برآمده

اندر سفال جامه نیلی بود حلال

سوزنی سمرقندی
 

عراقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲

 

توحید لایزال نیاید چو در مقال

روشن کنم ضمیر به توحید ذوالجلال

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » پانزدهم

 

ترجیع کن که آمد یک جام مال مال

جان نعره می‌زند که بیا چاشنی حلال

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰

 

بر من زمانه کرد هنرها همه وبال

وز غم بریخت خون جوانیم چرخ زال

در تنگنای حلقه این اژدهای پیر

شد چون لعاب افعی در حلق من زلال

کلکم ز دست بستد تیر حسود طبع

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳

 

از نام شاهزاده دلم برگرفت فال

وآمد به بخت فرخ اوسین و عین و دال

نامی که آسمان شود از وی بلند نام

نامی که مشتری شود از روی خجسته فال

از سین سرورم آمد و از عین عزتم

[...]

مجد همگر
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۳

 

گفتم: ز درد عشق تو گشتم چنین به حال

گفتا: منم دوای تو از درد من منال

گفتم: شبم چو سال شد از بار هجر تو

گفتا: به وصل روز کنم این شب چو سال

گفتم که: با تو نیست مجال حکایتی

[...]

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۴٨

 

بر من سپهر کرده نعیم جهان حرام

از رشک گفته هام که سحری بود حلال

آبم نه در سبو و مرا دست نام و ننگ

دامن گرفته از پی نان دادن عیال

زینحالتی که دید عجبتر که تشنه لب

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۵۶ - ترجمه

 

آنکس بود عزیزتر اندر جهان که او

نفس عزیز را ندهد خواری سؤال

قانع شود بوجه معاش و نباشدش

باک ار کمی رسد بفزونی جاه و مال

ای بس که بنده میکند آزاده مرد را

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

سبحان من تقدّس بالعزّ و الجلال

سبحان من تفرّد بالجود و الجمال

آن مالکی که ملت او هست بر دوام

وان قادری که قدرت او هست بر کمال

سلطان بی وزیر و جهاندار لم یزل

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

یکدم ز قال بگذر اگر واقفی ز حال

کانرا که حال هست چه حاجت بود بقال

بر لوح کائنات مصور نمی شود

نقشی بدین جمال و جمالی بدین کمال

آنجا که یار پرده ی عزّت بر افکند

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در مدح سلطان اویس

 

عید من آنکه هست خم ابرویش هلال

بر عین عید ابروی چون نون اوست دال

عیدی که قدر اوست فزون از هزار ماه

ماهی که مثل او نبود در هزار سال

خوش می خرامد ز بن گوش می کشد

[...]

سلمان ساوجی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۶

 

سروی ست قامت تو ز بستان اعتدال

سر تا قدم لطیف تر از پیکر خیال

روح مقدس است که سلطان قدرتش

تشریف داد خلعتی از عالم مثال

نی روح اقدس است که از موطن بطون

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۶

 

هر چند من سگ توام ای مشگبو غزال

با من سگ تو انس نگیرد بهیچ حال

آن عارض و لطافت و خال و خطم بسوخت

وانگه چه عارض و چه لطافت چه خط و خال

گر یک نگاه صورت شیرین به بیندت

[...]

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹

 

ای حسن جان فزای تو خورشید بی زوال

هرگز ندید دیده کس اینچنین جمال

خورشید در لباس همه ذره نمود

رخسار او چو پرده برافکند از جمال

باتار زلف او شب تار است همچو روز

[...]

اسیری لاهیجی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۱

 

محروم باد چشم من از گلشن وصال

گر بگذرد بهار و گلم بیتو در خیال

گل پنج روزه ییست ولی نخل حسن تو

پیوسته در برست زهی حسن بیزوال

دلتنگم از هوای تو ای گل بغایتی

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲

 

سروت که لاله رنگ شد از باده ی زلال

طوفان آتشست عیان در قبای آل

سر می کشد نهال قدت از دم مسیح

در بوستان کیست بدین نازکی نهال

خوش آهویست چشم شکار افگنت ولی

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در منقبت امام علی بن موسی الرضا علیه التحیة والثناء

 

ای شعله ی چراغ در خانه ات هلال

سیاره ات شراره ی شمع صف نعال

سلطان علی موسی کاظم امین وحی

ای مهچه ی لوای تو خورشید بیزوال

آنجا که سایه ی شجر کبریای تست

[...]

بابافغانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode