گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۴

 

جمعی‌ که با قناعت جاوید خو کنند

خود را چوگوهر انجمن آبروکنند

حیرت زبان شوخی اسرار ما بس است

آیینه‌مشربان به نگه گفتگوکنند

محجوب پردهٔ عدمی بی‌حضور دل

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۵

 

حق‌مشربان دمی که به تحقیق رو کنند

خود را ز خود برند به جایی ‌که او کنند

بر دوش غیر تکیه ز دردی‌کشان خط‌است

دستی مگر به گردن خود چون سبو کنند

مشتاق جلوهٔ تو ندارد دماغ گل

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۶

 

روشندلان چو آینه بر هرچه رو کنند

هم در طلسم خویش تماشای او کنند

پاکی چو بحر موج زند از جبینشان

قومی که از گداز تمنا وضو کنند

آزادگان نهال گلستان ناله‌اند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۷

 

این غافلان که آینه‌پرداز می‌دهند

در خانه‌ای که نیست کس آواز می‌دهند

خون شد دل از معامله‌داران وهم و ظن

تمثال ماست آن چه به ما باز می‌دهند

مجبور غفلتیم‌، قبول اثر کراست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۱

 

آنجاکه عجزممتحن چون و چند بود

چون موی‌، سایه هم ز سر ما بلند بود

حسرت پرست چاشنی آن تبسمیم

بر ما مکرر آنچه نمودند قند بود

سعی غبارصبح هوای چه صید داشت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۷

 

زین باغ بسکه بی‌ثمری آشکاربود

دست دعای ما همه برگ چنار بود

دفدیم مغزل فلک و سحر بافی‌اش

یک رفت وآمد نفسش پود وتار بود

خلقی به‌کارگاه جسد عرضه داد و رفت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۳

 

امشب غبار نالهٔ دل سرمه رنگ بود

یا رب شکست‌شیشهٔ‌ من از چه سنگ بود

از کشتنم نشد شفقی طرف دامنی

خونم درپن ستمکده نومید رنگ بود

تا صاف‌ گشت آینه خود را ندیدم ام

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۴

 

روزی که بی تو دامن ضعفم به چنگ بود

عکسم ز آب آینه در زیر زنگ بود

چون لاله زین بهار نچیدیم غیر داغ

آیینه‌داری نفس اظهار رنگ بود

پروازها به زیر فلک محو بال ماند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۷

 

روزی‌ که عشق رنگ جهان نقش بسته بود

تقدیر، نوک خامهٔ صنعت شکسته بود

عیش و غمی که نوبر باغ تجدد است

چندین هزار مرتبه ازیاد جسته بود

خاک تلاش‌ کرد به سر، خلق بی‌تمیز

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۹

 

جایی‌که سعی حرص جنون‌آفرین دود

در سنگ نقب ریشه چو نقش نگین دود

تردامنی‌ست پایهٔ معراج انفعال

این موج چون بلند شود برجبین دود

بر جادهء ادب‌روشان پا شمرده نه

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۲

 

با این خرام ناز اگر آن مست می‌رود

رنگ حنا به حیرتش از دست می‌رود

کسب کمال آینه‌دار فروتنی‌ست

موج‌ گهر ز شرم غنا پست می‌رود

خلق جنون تلاش همان بر امید پوچ

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۱

 

شوخی‌، بهار طبع چمن‌زاد می‌شود

چندان که سرو قد کشد آزاد می‌شود

وضع جهان صفیر گرفتاری هم است

مرغ به دام ساخته صیاد می‌شود

گردی‌ست جسته ما و من از پردهٔ عدم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷۱

 

یاد تو آتشی است که خامش نمی‌شود

حق نمک چو زخم فرامش نمی‌شود

زین اختلاطها که مآلش ندامت است

خوشدل همان کسی که دلش خوش نمی‌شود

بوی‌ کباب مجلس تنهایی‌ام خوش است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷۲

 

علم و عیان خلق به جز شک نمی‌شود

زین صفحه آنچه نیست رقم حک نمی‌شود

تمثال جزو از آینهٔ کل نموده‌اند

بسیار تا نمی‌دمد اندک نمی‌شود

رمز فلک شکافتن از حرف و صوت چند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷۳

 

موی دماغ جاه و حشم حل نمی‌شود

فغفور خاک‌گشت و سرش‌کل نمی‌شود

ما و من هوسکدهٔ اعتبار خلق

تقریر مهملی است‌که مهمل نمی‌شود

زبن گرد اعتبار مچین دستگاه ناز

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷۴

 

دون طبع قدرش از هوس افزون نمی‌شود

خاک به بباد تاخته‌گردون نمی‌شود

دل خون‌کنید و ساغر رنگ وفا زنید

برک طرب به جامهٔ گلگون نمی‌شود

جایی‌که عشق ممتحن درد الفت است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷۷

 

چون رشته‌ای که ازگهر آگاه می‌شود

صد جاده از یک آبله‌کوتاه می‌شود

ای قاصد یقین املت رهزن است و بس

منزل مکن بلند که بیگاه می‌شود

نقاش نیست کلک ازل گر نظر کنی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷۸

 

آفات از هوس به سرت هاله می‌شود

این شعله‌ها ز دست تو جواله می‌شود

زبن‌کاروان چه سودکه هرکس چونقش پا

از سعی پیش تاخته دنباله می‌شود

بی‌شغل فتنه نیست چو نفس از فساد ماند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۱

 

پیری وداع عمر سبکبال وانمود

موی سفید آب به غربال وانمود

این جنس اعتبار که در کاروان ماست

خواهد غبار مانده به دنبال وانمود

جایی ‌که شرم نم‌ کشد از گیر و دار جاه

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۷

 

دندان به خنده چون کند آن لعل تر سپید

سیمابی است اگر شود آنجا گهر سپید

بر طبع پختگان نتوان فکر خام بست

مشکل دمد چو نقره و ارز‌بز زر سپید

از اهل جاه ناز جوانی نمی‌رود

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۵
sunny dark_mode