دون طبع قدرش از هوس افزون نمیشود
خاک به بباد تاختهگردون نمیشود
دل خونکنید و ساغر رنگ وفا زنید
برک طرب به جامهٔ گلگون نمیشود
جاییکه عشق ممتحن درد الفت است
آه از ستمکشیکه دلش خون نمیشود
بگذار تا ز خاک سیه سرمهاش کشند
چشمیکه محو صنعت بیچون نمیشود
در طبع خلق وسوسهٔ اعتبارها
خاریست ناخلیده که بیرون نمیشود
بیبهره را ز مایهٔ امداد کس چه سود
دریا حریف کاسهٔ وارون نمیشود
بیپاسبان به خاک فرو رفتهگنج زر
پر غافلست خواجه که قارون نمیشود
گل، یاد غنچه میکند و سینه میدرّد
رفت آنکه جمع میشدم اکنون نمیشود
بیتاب عشق را ز در و دشت چاره نیست
لیلی خیال ما ز چه مجنون نمیشود
دل بر بهار ناز حنا دوختهست چشم
تا بوسه بر کفت ندهد خون نمیشود
بیدل تامل اینهمه نتوان بهکار برد
کز جوش سکته شعر تو موزون نمیشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احوالات عشق و دردهای ناشی از آن میپردازد. شاعر به وضعیت انسانی اشاره میکند که در مواجهه با عشق و تعلقاتش، با شک و وسوسهها و نیز ناامیدیها دست و پنجه نرم میکند. او بر این نکته تأکید دارد که محبت واقعی و وفاداری نمیتوانند در دلهایی که سرشار از درد و رنج هستند، زنده بمانند. در این مسیر، شاعر از زندگی و سرنوشت به عنوان راههایی برای نشان دادن تداوم عشق و تلاش روحی یاد میکند. به طور کلی، شعر تجربههای عاطفی عمیق و غمانگیز را به تصویر میکشد و نشان میدهد که عشق و آرزو میتوانند همزمان منجر به رنج و زیبایی شوند.
هوش مصنوعی: اگر کسی دارای حس و درک سطح پایینی باشد، ارزش او بیشتر از هوس و آرزوهایش نخواهد شد. خاک و زمین هم هرگز به آسمان نمیرسند.
هوش مصنوعی: دل را خون کرده و با جامی از وفا لبریز کنید، اما با وجود شادی و زیبایی، لباس گلگون تغییر نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: محل تمایز عشق، جایی است که درد و رنج در آنجا بیداد میکند. چقدر دردآور است که کسی در این حال و در این شرایط، دلش نرود و از این ستم احساس ناراحتی نکند.
هوش مصنوعی: اجازه بده تا از خاک تیرهاش سرمهای بسازند، آن چشمی که هیچگاه از زیبایی بینظیرش غافل نمیشود.
هوش مصنوعی: خودِ انسان به خاطر نگرانیها و دغدغههایش دچار آزردگی و نارضایتی است و این مشکلات به راحتی از بین نمیروند.
هوش مصنوعی: کسخی که از نعمتها و امکانات بیبهره است، از یاری دریا نیز بهرهای نخواهد برد. دریا هیچگاه با کاسهای که معکوس است، همکاری نمیکند.
هوش مصنوعی: گنجینهای از طلا در خاک فرو رفته است و کسی که مراقب آن نیست، در واقع از دست دادن این ثروت را نادیده میگیرد. این شخص نمیداند که با غفلتش، فرصتهای بزرگ را از دست میدهد و نمیتواند به مانند قارون، صاحب ثروت بیپایان شود.
هوش مصنوعی: گل به یاد غنچه میافتد و دلش درد میکند. آن شخص که با او جمع میشدم، اکنون دیگر نمیتوانم او را ببینم.
هوش مصنوعی: عشق بیتابی را نمیتوان در هیچجا درمان کرد، چرا که لیلی که در ذهن ماست، نمیتواند مجنون را به آرامش برساند.
هوش مصنوعی: دلِ عاشق به زیبایی و لطافت بهار آراسته شده و چشمانش انتظار بوسهای از او را میکشند، اما اگر این بوسه و عشق تقسیم نشود، احساساتش دچار درد و رنج خواهد شد.
هوش مصنوعی: بیدل، فکر کن که نمیتوانی این همه احساسات و افکار را در شعر گنجاند؛ چون که به خاطر شدت و هیجان آنها، شعر تو به درستی و آهنگین نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب نیست کز غمت دل من خون نمیشود
وز اشک روی زردم گلگون نمیشود
از پا درآمدیم ز دست غمت ولیک
از سر هوای عشق تو بیرون نمیشود
گفتم که بیجمال تو روزم به سر شود
[...]
شب نیست کز غمت جگرم خون نمیشود
وز راه دیدهام همه بیرون نمیشود
رنگم چو کهرباست ولی از سرشک چشم
آن نیست کز فراق تو گلگون نمیشود
هرشب مرا به وعدهٔ وصلش دهد امید
[...]
ما را ز سر خیال تو بیرون نمیشود
عهدی که هست با تو دگرگون نمیشود
سر مینهم به پای خیالت ولی چه سود
بیروی بخت کار به سر چون نمیشود
عاقل نباشد آنکه به لیلیوَشی چو تو
[...]
میرا بنظم کس زمن افزون نمی شود
کافزون ازین صتاعت و مضمون نمی شود
هرکس زیزد خیزد جیحون نمی شود
باران تمام لؤلؤ مکنون نمی شود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.