گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۹

 

خطّ تو، لوح صفحه طراز کتاب گل

خال تو نقطهٔ ورق انتخاب گل

بفکن عنان جلوه گلگون ناز را

تا موج سبزه می گذرد از رکاب گل

هرکس شکسته است به جامی خمار خویش

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۵

 

حاجت اگر بری، در دولتسراست دل

محرم اگر شوی، حرم کبریاست دل

فتح دل شکسته میسر شود تو را

در عرصهٔ دو کون، مظفر لواست دل

تا زخمهای سینه بدوزم، دماغ کو؟

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۶

 

هرگه به یادش از جگر افغان برآورم

آتش ز جان گبر و مسلمان برآورم

چون سر کنم فسانهٔ شب های هجر را

آه از نهاد مرغ سحرخوان برآورم

از آستین برآرم اگر شمع داغ را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۸

 

با یاد نرگست، چو می ناب می‌زدم

پیمانه را به گوشهٔ محراب می‌زدم

آن کبک مستم از می مشرب که عمرها

در چنگل عقاب، شکر خواب می‌زدم

آن بلبلم که از اثر رنگ و بوی عشق

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۷

 

برخیز سوی عالم بالا برون رویم

از خود به یاد آن قد رعنا برون رویم

مطرب رهی بسنج که از جا برون رویم

تا دست دل گرفته ز دنیا برون روبم

این خاکمال، قطرهٔ ما را سزا نبود

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۵

 

موسی صفت به داغ ظهور تو سوختیم

نزدیکی و ز آتش دور تو سوختیم

برخاست از میان تو و من حجاب تن

این خرقه را به نذر حضور تو سوختیم

وقت است اگر به جلوه شبم را سحر کنی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۶

 

پیش از ظهور جلوهٔ جانانه سوختیم

آتش به سنگ بود که ما خانه سوختیم

لب ناچشیده از نفس آتشین خویش

چون داغ لاله، باده به پیمانه سوختیم

دل بوده است محفل شمع طراز ما

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۷

 

شیر و شکر ز تلخی ایّام می کشم

از زهر چشم، روغن بادام می کشم

در بزم عیش دور به ما دیر می رسد

یکسال در میانه چو گل جام می کشم

در موج خیز عشق گران است لنگرم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۱

 

معنی کناره گیرد اگر از میان روم

خالی شود جهان چو برون از جهان روم

درکاروان شوق کسی بی دلیل نیست

دنبال بوی گل سحر از گلستان روم

پیش ره مرا نتواندکسی گرفت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۸

 

برخیز راه میکده ی عشق سرکنیم

سجّادهٔ ورع، به می ناب تر کنیم

آن سرو سرفراز کجا جلوه می کند؟

تا شکوه ای ز کوتهی بال و پر کنیم

خونابه از تحمّل ما می خورد فلک

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۲

 

طرفی که من ز پهلوی دلدار بسته ام

خونابه خورده ام، لب اظهار بسته ام

از بس مرا به مشرب پروانه الفت است

آتش به جای لاله به دستار بسته ام

شاید شبی شمیم گلی ره غلط کند

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۲

 

از بس غبار حسرت دیدار داشتم

چشمی به رنگ رخنهٔ دیوار داشتم

آتش زدند مغبچگانش به میکده

یک خرقه وار، رشتهٔ زنّار داشتم

شاید غرور سبحه ام از دل برون رود

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۶

 

اشک کبابم، از دل سوزان فروچکم

خون دلم، ز دیدهٔ گریان فروچکم

تا گوهرم طراز کلاه و کمر شود

از ابر تیغ بر سر میدان فروچکم

آن اشک حسرتم که ز صبرم گذشته کار

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۲

 

چشم خودم چو اشک ز مژگان فروچکم

خون خودم ز خنجر عریان فروچکم

آن اخگر گداخته ام کز شکوه دل

خارا به هم فشارم و آسان فروچکم

آن رشح رحمتم که ز فیض عمیم خویش

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۴

 

چشم تو را ز جور، پشیمان نیافتم

این کافر فرنگ مسلمان نیافتم

با آنکه خون هر دو جهان را به خاک ریخت

تیغ کرشمهٔ تو پشیمان نیافتم

از هر طرف که دیده گشودم گشاده بود

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۲

 

خشت خرد به روزنه قال می زنیم

در سومنات عشق، دم از حال می زنیم

کوتاهتر، ز تار نگاه تغافل است

از بس گره به رشتهٔ آمال می زنیم

از لب گذشته است چو گل موج خون دل

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۳

 

ما خضر دل به چشمه پیکان فروختیم

ارزان به تیغ غمزه رگ جان فروختیم

رنج تو بود راحت ما دل فتادگان

ای زهد، مژده باد که ایمان فروختیم

دادیم گرد هستی خود را به سیل اشک

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۵

 

از شام هجر منّت دیدار می کشم

از خواب ناز دولت بیدار می کشم

تا کی خورم ز عقل سیه کاسه خون دل؟

مستانه یک دو ساغر سرشار می کشم

یک چند می کنم گرو باده رخت خویش

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۶

 

کوتاه ماند دست تمنّا در آستین

داریم گریه بی تو چو مینا در آستین

تا صبح حشر پرده نشین است همچنان

از شرم ساعدت، ید بیضا در آستین

ثابت نمی شود به تو خون شهید عشق

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۷

 

آیین عشق چیست؟ دلیرانه سوختن

چون شمع، گرم گریهٔ مستانه سوختن

پنهان کرشمهایست ز آه شررفشان

کونین را به همّت مردانه سوختن

گرمی نمانده در دل پروانه مشربان

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۳
sunny dark_mode