گنجور

 
حزین لاهیجی

اشک کبابم، از دل سوزان فروچکم

خون دلم، ز دیدهٔ گریان فروچکم

تا گوهرم طراز کلاه و کمر شود

از ابر تیغ بر سر میدان فروچکم

آن اشک حسرتم که ز صبرم گذشته کار

از دل برآیم و به گریبان فروچکم

سیر نزولیم، به هوس می زند صلا

از ابر دل به دامن مژگان فروچکم

نتوان گذاشت تشنه لبان را در انتظار

از بحر خیزم و به بیابان فروچکم

رنگین کرشمه ام ز نگاه ستمگران

مرهم بهای زخم شهیدان فروچکم

تا آبیاری گل و ریحان کنم حزین

چون نغمهٔ تر، از لب مرغان فروچکم