ما خضر دل به چشمه پیکان فروختیم
ارزان به تیغ غمزه رگ جان فروختیم
رنج تو بود راحت ما دل فتادگان
ای زهد، مژده باد که ایمان فروختیم
دادیم گرد هستی خود را به سیل اشک
ویرانه ای که بود به طوفان فروختیم
کالای زشت نیست پسند مبصّران
آگاهی ای که بود به نسیان فروختیم
چیزی که داشت سعی تهیدست در بساط
پای شکسته بود به دامان فروختیم
آبادی خرابه دنیا که می کند؟
این عشوه خانه را به بخیلان فروختیم
مرهم بهای مهر طبیبان که می دهد؟
ناسور داغ را به نمکدان فروختیم
بردیم نقد حسرت و دادیم دل به تو
خاطر گران مدار که ارزان فروختیم
غفلت علاج تفرقهٔ روزگار بود
مژگان اگر به خواب پریشان فروختیم
گرید به حال سینهٔ ناپخته، کار دل
ما این تنور سرد به طوفان فروختیم
کاسد شدهست در همه بازار جنس ناز
از بس که دین به گبر و مسلمان فروختیم
اندوه روزگار، سویدای دل گرفت
آخر به دیو خاتم فرمان فروختیم
عزت که بود موهبت کبریا حزین
مشکل به دست آمد و آسان فروختیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.