وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵
کاری مکن که رخصت آه سحر دهم
وین تند باد را به چراغ تو سردهم
آبم ز جوی تیغ تغافل مده ، مباد
نخلی شوم که خنجر الماس بردهم
سیلی ز دیده خواهدم آمد دل شبی
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶
ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم
بیهوده گرد کوچه و بازار عالمیم
دیوانه طینتیم زر و سنگ ما یکیست
اینیم اگر عزیز و گر خوار عالمیم
با مرکز و محیط نداریم هیچ کار
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱
در بزم وصل اگر چه همین در میان منم
چون نیک بنگری ز همه بر کران منم
رنگی ز گل ندارم و بویی ز یاسمن
آری کلیددار در بوستان منم
خار وخس زیاده بر آتش نهاد نیست
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۷
ای قامت تو جلوه ده شیوههای حسن
در هر کرشمهٔ تو نهان سد ادای حسن
خواهی بدار و خواه بکش ، ناپسند نیست
مستحسن استهر چه بود اقتضای حسن
سلطان حسن هر چه کند حکم حکم اوست
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱
زین سان که تند میگذرد خوشخرام من
کی ملتفت شود به جواب سلام من
گفتم بگو از آن لبِ شیرین حکایتی
سد تلخ گفت دلبر شیرینکلام من
آن شمع گر ز سوز دل من خبر نداشت
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵
شد بیحساب کشور جانها خراب از او
ترک است و تندخو چه عجب بی حساب از او
پروانه یک زمان دگر زنده بیش نیست
ای شمع سرکشی مکن و رخ متاب از او
سر در نقاب خواب کش ای بلهوس که تو
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۰
با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو
ما را نوید باد ز زخم خدنگ تو
نقش فریب غیر پذیرفت همچو موم
چون نرم گشت آه دل همچو سنگ تو
با ما سبک عنان و به غیری گران رکاب
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵
خواهد دگر به دامگهی بال بستهای
مرغ قفس شکستهای از دام جَستهای
صیاد کیست تا نگذارد ز هستیش
غیر از سر بریده و بال شکستهای
صیدی ستاده باز که بندد گلوی جان
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۰
جایی روم که جنس وفا را خرد کسی
نام متاع من به زبان آورد کسی
یاری که دستگیری یاری کند کجاست
گر سینهای خراشد و جیبی درد کسی
یاریست هر چه هست و ز یاری غرض وفاست
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۳
گر طی کنم طریق ادب را چه میکنی
رانم دلیر رخش طلب را چه میکنی
گر من به دل فرو نخورم دشنههای ناز
آن غمزهٔ حریص غضب را چه میکنی
گیرم ز ناز منع توان کرد حسن را
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶
ای آنکه عرض حال من زار کردهای
با او کدام درد من اظهار کردهای
آزاد کن ز راه کرم گر نمیکشی
ما را چه بیگناه گرفتار کردهای
تا من خجل شوم که بد غیر گفتهام
[...]