گنجور

 
وحشی بافقی

ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم

بیهوده گرد کوچه و بازار عالمیم

دیوانه طینتیم زر و سنگ ما یکیست

اینیم اگر عزیز و گر خوار عالمیم

با مرکز و محیط نداریم هیچ کار

هست اینقدر که در خم پرگار عالمیم

ما مردمان خانه بدوشیم و خش نشین

نی زان گروه خانه نگهدار عالمیم

حک کردنی چو نقطهٔ سهویم بر ورق

ما خال عیب صفحه رخسار عالمیم

با سینه برهنه به شیران نهیم رو

انصاف نیست ورنه جگردار عالمیم

وحشی رسوم راحت و آزار با هم است

زین عادت بد است که آزار عالمیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۳۱۶ به خوانش محمدرضا خوشدل
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم