کاری مکن که رخصت آه سحر دهم
وین تند باد را به چراغ تو سردهم
آبم ز جوی تیغ تغافل مده ، مباد
نخلی شوم که خنجر الماس بردهم
سیلی ز دیده خواهدم آمد دل شبی
اولیتر آنکه من همه کس را خبر دهم
کشتی نوح چیست چو توفان گریه شد
هرتخته زان سفینه به موجی دگر دهم
لرزد دلم که خانه حسنت کند سیاه
گر اندک اختیار به دود جگر دهم
افسردگی بس است که باد خزان شود
آه ار به بوستان جمال تو سر دهم
بیداد کیش من متنبه نمیشود
وحشی من این ندای عبث چند دردهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن بیانگر درد و ناامیدی شاعر است که به عشق خود و شرایط دشوار زندگی اشاره میکند. شاعر از خوف از بروز احساسات و آسیبهایی که ممکن است به محبوبش برساند، صحبت میکند. او از ترس از تاثیرات منفی عشق بر زندگیاش و بازتابهای آن یاد میکند و در عین حال، به ناچار بودن در وضعیتی که نمیتواند از آن فرار کند، اشاره دارد. در نهایت، شاعر به نقصان و بیثمری تلاشهایش در این مسیر میپردازد و احساس میکند که عشقش به نوعی بیحاصل است.
هوش مصنوعی: باید مراقب باشی که کارهایی نکنی که باعث شود در سپیده دم، اجازه دهم آه حسرتی بکشیم و این باد تند را دروازهای که تو برایش روشن کردهای، سردم کنم.
هوش مصنوعی: من آبم، و از جوی بیتوجهی میآیم؛ نخواهم شد چون نخل که با خنجری از الماس آسیب ببینم.
هوش مصنوعی: به زودی اشکی از چشمانم میریزد، دلم میخواهد پیش از آنکه به دیگران خبر بدهم، این احساس را به خودم بگویم.
هوش مصنوعی: کشتی نوح چه ارتباطی دارد وقتی که طوفان به شدت در حال باریدن است؟ هر تخته از آن کشتی را به یک موج دیگر میدهم. به عبارتی، وقتی اوضاع به شدت بحرانی و نامساعد است، حتی چیزهایی که قبلاً مستحکم بودند نیز دستخوش تغییر خواهند شد.
هوش مصنوعی: دل من از اندیشه تو میلرزد و نگران است که مبادا زیباییات را از دست بدهد. اگر بخواهم، حتی از جان خود نیز برای محافظت از تو و زیباییات دریغ نمیکنم.
هوش مصنوعی: بس است که افسردگی را بپذیرم، همانطور که پاییز، برگها را میریزد. ای کاش میتوانستم عشقم را در باغ زیباییات نثار کنم.
هوش مصنوعی: بیداد و ستم در باور من تأثیری ندارد. این دردی که بیهوده مینامم، من را آگاه نمیکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عشقت نصیب من همه غم داد، درد هم
هوش و قرار من نشد و خواب و خوردهم
دردا که آه گرم به تنهائیم بسوخت
تنها نه آه گرم که دمهای سرد هم
عشاق را کسی که جفا گفت، عیب کرد
[...]
تا چند پیر میکده را درد سر دهم؟
رفتم ز می قرار به خون جگر دهم
یکسر ز تاج و تخت برآیند خسروان
گر از حضور کنج قناعت خبر دهم
چون بهله باز گشت مبادا به ساعدش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.