گنجور

 
۱
۲
۳
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷

 

گر چون برنج پیر و چو نان ناتوان شدم

هر گه که بوی قلیه شنیدم جوان شدم

پالوده داشتم هوس اکنون هزار شکر

«بر منتهای همت خود کامران شدم .»

اسرارها که در دل گیپا نهاده اند

[...]

۷ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲

 

دانی مراست از لب دلدار آرزو

ای بخت چاره ساز کرم کن بیار زو

۱ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲

 

چشم مرا به طلعت نان است آرزو

ای مطبخی به لطف کرم کن بیار زو

برداشتی چو خوان صبا هم به شب زپیش

زنهار ای عزیز چنین برمدار زو

موجود شد چو نان و عسل ای عزیز من

[...]

۷ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۵

 

آش تروش می کند اکنون هوس مرا

ای مطبخی ز لطف به فریاد رس مرا

نوشم ز نان و خربزه چندانک این زمان

در سینه هیچ جا نبود یک نفس مرا

صحن برنج پیش من افتاده و رقیب

[...]

۷ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۵

 

از جمله دردها غم آن دوست بس مرا

بر باد بر دهد چه کنم این هوس مرا

۱ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۶

 

آن چرب روده ای که بود اسم او اسیب

آیا بود که بر من مسکین شود نصیب

دردی است جوع و شربت او روغن و حلیم

از پیش مطبخی نروم جانب طبیب

سیری ز نان میده و پالوده عسل

[...]

۷ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۶

 

جانم به لب رسید ز سودای آن حبیب

وز عاشقی نصیب من این است تا نصیب

۱ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۷

 

عید صیام و فصل گل و موسم بهار

من مست و یار همدم و ساقی است گلعذار

۱ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۴۱

 

مهر جمال یار که چون روح در تن است

منت خدای را که نهان در دل من است

۱ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۴۱

 

امروز روز کاچی و دوشاب و روغن است

مرغان برف را چو به دنیا نشیمن است

گر جوز مغز سوده بود روی باش او

بی شک بدان که مرهم جان و دل من است

ای مطبخی مدار تو دوشاب ازو دریغ

[...]

۷ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۵۶

 

تا دل به دام زلف سیاه تو مبتلاست

جان رمیده بین که گرفتار صد بلاست

۱ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۵۶

 

دل در کمند حلقه زنجیر زلبیاست

جانم اسیر گرده نان است، آن کجاست

از خورده های قند چه گویم که این زمان

در دیده های اشک فشانم چو توتیاست

ماقوت اگر شود من بیچاره را خوش است

[...]

۷ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۶۳

 

از حد گذشت حالت جوع نهان ما

ترسم که ضعف فاش کند راز جان ما

می گفت قلیه با دل بریان برنج را

غافل مشو ز گریه و آه و فغان ما

سرگشته ایم در طلب گرده و عسل

[...]

۷ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۶۳

 

از حد گذشت قصه درد نهان ما

ترسم که ناله فاش کند راز جان ما

۱ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۵

 

تاج سیاه و زلف سیاه و رخ چو ماه

نشو و نمای بدر ببین در شب سیاه

۱ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۵

 

هر مقبلی که فکر نهاری کند پگاه

آیا بود که بر من مسکین کند نگاه

ای کله دست گیر که وقت عنایت است

کز جور اشتها به تو آورده ام پناه

آش تروش شب به چغندر نشسته بود

[...]

۷ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸۰

 

دیدم به خواب خوش که برنجم نواله بود

تعبیر آن صباح به بریان حواله بود

ای مطبخی طعام ترا نیست لذتی

این لحم بره نیست مگر از گساله بود

ای خرم آن زمان که برای نهار من

[...]

۷ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸۰

 

دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود

تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود

۱ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸۳

 

آن سرو ناز من که خجل گشت ماه ازو

دل برده است و در پی جان است آه ازو

۱ بیت
صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸۳

 

آن قرص میده ای که خجل گشت ماه ازو

«دل برده است و در پی جان است آه ازو»

آن طاق ابروان دلارای مطبخی

محراب جان ماست تو حاجت بخواه ازو

خشک و تر آنچه هست به سفره نثار کن

[...]

۷ بیت
صوفی محمد هروی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۹