سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ - ترجیع بند در مدح نجیب الملک
جانا مپرس حال که کار از خبر گذشت
چون پای شد ز جای چه خیزد ز سر گذشت
آتش ز آب میرد و شد زنده تر بسی
تا آتش غم تو بر آب جگر گذشت
چندانکه برفراق تو شد آشنا دلم
[...]
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴
شاه فرشته سیرت مسعود درگذشت
همچون فرشته از سر افلاک برگذشت
شاه فرشته سیرت مسعود در گذشت
همچون فرشته از سر افلاک برگذشت
شاه فرشته سیرت مسعود در گذشت
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵
درد دل من از حد و اندازه درگذشت
از بس که اشک ریختم آبم ز سر گذشت
پایم ز دست واقعه در قیر غم گرفت
کارم ز جور حادثه از دست درگذشت
بر روی من چو بر جگر من نماند آب
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹
دوشم چه بود بی رخت ای دوست سرگذشت
آب دو چشم در غم رویت ز سر گذشت
گفتی بگوی شرح غم حال خویشتن
ترسم ملول گردی از این باب سرگذشت
کان سرو جان شبی نخرامید سوی ما
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵
دردم ز اشتیاق تو ز اندازه در گذشت
از پا در اوفتادم و آبم ز سر گذشت
هر دل، که با وفای تو رفت از جهان برون
جان بخش و مشکبو چو نسیم سحر گذشت
بر طور عشق روی تو هر کس که بار یافت
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۹۰
دردم ز اشتیاق تو ز اندازه در گذشت
از پا در اوفتادم و آبم ز سرگذشت
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۹۰
دردم ز شوق گرده ز اندازه در گذشت
وز شوق کله آب من اکنون زسر گذشت
آمد شمیم کله بریان به نیمشب
جانبخش و مشکبوی، نسیم سحر گذشت
دعوت برای خاطر من بی قیاس ده
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۲
امشب خیال زلف تو از چشم تر گذشت
این رشته با هزار گره زین گهر گذشت
چون موج دست در کمر بحر می کند
هر کس که چون حباب تواند ز سر گذشت
از سنگلاخ دهر دل شیشه بار من
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۳
کارم شب وصال به پاس نظر گذشت
فصل بهار من به ته بال و پر گذشت
دامان بیخودی مده از کف به حرف عقل
از بیم راهزن نتوان زین سفر گذشت
دلبستگی نتیجه نقصان بینش است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲
بیگانگی ز شکوه شام و سحر گذشت
تا چند می توان ز دل بیخبر گذشت
از آه و ناله معذرت آسمان مخواه
پرواز ما ز حوصله بال و پر گذشت
غیرت روا نداشت که تنها گذارمش
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزلها » شمارهٔ ۵۷ - هجر و سفر عارف دربهدر
عمرم گهی به هجر و گهی در سفر گذشت
تاریخ زندگی همه در درد سر گذشت
گویند اینکه عمر سفر کوته است و من
دیدم که عمر من ز سفر زودتر گذشت
بستی درم ز وصل و گشودی دری ز هجر
[...]