بیگانگی ز شکوه شام و سحر گذشت
تا چند می توان ز دل بیخبر گذشت
از آه و ناله معذرت آسمان مخواه
پرواز ما ز حوصله بال و پر گذشت
غیرت روا نداشت که تنها گذارمش
عمر عزیز در قدم نامه بر گذشت
سر کرد راه کعبه و منزل به یاد رفت
مستی که بیخودانه ز اهل نظر گذشت
آتش پرست عشقم و اختر شناس داغ
کی شعله از قلمرو من بی خطر گذشت
پیش از خمار ساغر تکلیف داد و رفت
ذکرش به خیر توبه که بی درد سر گذشت
کشتی شکسته ای است به بحر گناه اسیر
بخشایشی که موجه طوفان ز سر گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حسرت و غم ناشی از بیگانگی و فاصله از زیباییهای زندگی میپردازد. شاعر از ناتوانی در فرار از دلتنگی و درد سخن میگوید و اشاره میکند که تلاشهای او در پرواز و رسیدن به مقصد نهایی به جایی نمیرسد. او از عشق و احساسات عمیق خود مینویسد که همچنان درگیر آتش اشتیاق و جستجوی حقیقت است. در نهایت، شاعر به احساس ناامیدی و شکست میرسد و میگوید که در دریای گناه گرفتار و به دنبال بخشش است.
هوش مصنوعی: فاصله و بیارتباطی از زیباییهای شام و سحر تا کی ادامه دارد؟ چه مدت میتوان از دل بیخبر بود و به این احساسها بیتوجهی کرد؟
هوش مصنوعی: به خاطر ناله و افسوس خود، از آسمان عذرخواهی نکن. پرواز ما از ظرفیت و توان بال و پر فراتر رفته است.
هوش مصنوعی: غیرتم اجازه نداد که عمر گرانبهای خود را بدون توجه و به سادگی از دست بدهم.
هوش مصنوعی: مست و بیپروا به سوی کعبه رفت و خانه را فراموش کرد، در حالی که از نگاه اهل نظر دور شده بود.
هوش مصنوعی: عشق من آتشی است پرزرق و برق و همانند یک ستارهشناس، من تمام حساسیتها و داغیهای آن را میشناسم. هیچ شعلهای از این عشق نمیتواند به آسانی از قلمرو وجود من عبور کند.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه مستی و خوشی به سراغم بیاید، او به من وعدهای داد و رفت. یادش به خیر که توبه کردم و بیدردسر از آن روز گذراندم.
هوش مصنوعی: این عبارت به تصویری از انسانی میپردازد که در میان مشکلات و گناهان قرار گرفته است، مانند کشتیای که در دریا غرق شده. اما با وجود این وضعیت ناامیدکننده، امیدی به بخشایش و نجات وجود دارد که میتواند او را از این طوفان نجات دهد. در واقع، این تصویر نشان دهندهی دشواریها و چالشهای زندگی است و از یأس و ناامیدی خارج شده و به سویی از امید و بخشایش مینگرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جانا مپرس حال که کار از خبر گذشت
چون پای شد ز جای چه خیزد ز سر گذشت
آتش ز آب میرد و شد زنده تر بسی
تا آتش غم تو بر آب جگر گذشت
چندانکه برفراق تو شد آشنا دلم
[...]
درد دل من از حد و اندازه درگذشت
از بس که اشک ریختم آبم ز سر گذشت
پایم ز دست واقعه در قیر غم گرفت
کارم ز جور حادثه از دست درگذشت
بر روی من چو بر جگر من نماند آب
[...]
دوشم چه بود بی رخت ای دوست سرگذشت
آب دو چشم در غم رویت ز سر گذشت
گفتی بگوی شرح غم حال خویشتن
ترسم ملول گردی از این باب سرگذشت
کان سرو جان شبی نخرامید سوی ما
[...]
دردم ز اشتیاق تو ز اندازه در گذشت
از پا در اوفتادم و آبم ز سر گذشت
هر دل، که با وفای تو رفت از جهان برون
جان بخش و مشکبو چو نسیم سحر گذشت
بر طور عشق روی تو هر کس که بار یافت
[...]
دردم ز اشتیاق تو ز اندازه در گذشت
از پا در اوفتادم و آبم ز سرگذشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.