گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۳

 

خاقانیا چو آب رخت رفت در سال

مستان نوال کس که وبال آشنای اوست

بر خستگی دل مطلب مرهم قبول

نه دل نه مرهمی که جراحت فزای اوست

آن را که بشکنند نوازش کنند باز

[...]

۵ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - در مرثیهٔ امیر عضد الدین فریبرز و خواهر او، دو فرزند شروان شاه

 

آن، ماه نو کجاست که مه خاکپای اوست

الجیجک آنکه حجرهٔ جنات جای اوست

۱ بیت
خاقانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - و قال ایضا یمدحه

 

کردارهای خصم تو اندر قفای اوست

تا در کنار او نهد آنچ آن سزای اوست

۱ بیت
کمال‌الدین اسماعیل
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱

 

آن را که جای نیست همه شهر جای اوست

درویش هر کجا که شب آید سرای اوست

بی‌خانمان که هیچ ندارد به جز خدای

او را گدا مگوی که سلطان گدای اوست

مرد خدا به مشرق و مغرب غریب نیست

[...]

۹ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷

 

چون مرد درفتاد ز جای و مقامِ خویش

دیگر چه غم خورَد؟ همه آفاق جایِ اوست

شب هر توانگری به سرایی همی‌روند

درویش هرکجا که شب آمد، سرایِ اوست

۲ بیت
سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶

 

جانم فدایِ آن که دلم مبتلای اوست

جان و جهان و هر چه دگر از برای اوست

آبِ حیات در قدحِ جان فزایِ او

انفاسِ روح در دمِ معجز نمایِ اوست

هرگز دگر خلاص و نجاتش کجا بود

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲

 

آن بت وفا نکرد، که دل در وفای اوست

و آن یار سر کشید که تن خاک پای اوست

گر زانکه عاشقی به مثل خاک دوست شد

ما خاک آن سگیم که پیش سرای اوست

سازی ندیده‌ایم و نوایی ازو، مگر

[...]

۱۱ بیت
اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٨

 

ایدل اگر زمانه بصد غم نشاندت

بنشین و صبر کن که صبوری دوای اوست

با دور روزگار نشاید ستیزه کرد

و آنکس که کرد اینمثل خوش برای اوست

با ژنده پیل پشه چو پهلو همی زند

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

گر سر درآورد سرم آنجا که پای اوست

ور سرکشد تنعّم من در جفای اوست

گر می برد ببندگی و می کشد ببند

آنست رای اهل مودّت که رای اوست

هر چند دورم از رخ او همچو چشم بد

[...]

۹ بیت
خواجوی کرمانی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

ای دل! بلا بکش چو دلت مبتلای اوست

خوشنود شو بدانچه مراد و رضای اوست

تن در جفای او نه و از غم مدار باک

کاین غصه و جفا همه عین وفای اوست

قدر قدر چه داند و قاضی هر قضا

[...]

۹ بیت
نسیمی
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۰

 

شاهنشهی است عشق که عالم گدای اوست

برخاست هر که از سر عالم لوای اوست

آزاده ای که کنج قناعت گرفته است

شیرازه حضور جهان بوریای اوست

آن مطربی که پرده ما را دریده است

[...]

۱۱ بیت
صائب
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۷ - سعدی شیرازی نَوَّرَ اللّهُ روحه

 

آن کز توانگری و بزرگی و خواجگی

بیگانه شد به هر که رسید آشنای اوست

کوتاه همتان همه راحت طلب کنند

عارف بلا که راحت او در بلای اوست

بگذار هرچه داری و بگذر که هیچ نیست

[...]

۳ بیت
رضاقلی خان هدایت
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه فرماید

 

عقل نخست با همه حشمت گدای اوست

خورشید آسمان برین خاک پای اوست

نه آسمان مظله ظل همای اوست

آن وجهه کز فناست منزه لقای اوست

۲ بیت
صفای اصفهانی