گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵ - شکوه از درد چشم

 

ای بلبلی که وقت ترنم ز نغمه ات

سطح محیط گنبد پیروزه پرصداست

لفظت شکر فروش و ضمیرت گهرفشان

کلک تو نقشبند و بیان تو دلگشاست

آن بکر معنی تو که حامل بنکته هاست

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - فرق میان دشمن و دوست

 

ای صدر دوست پرور دشمن نواز راد

لفظی شنو که ان همه مغزست و پوست نیست

این دشمنان و دوست بیک جای داشتن

گر گویدت کسی که طریقی نکوست نیست

فرقی بکن ازانکه ترا دوست بود و هست

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰ - جواب مجدالدین همگر

 

یک قطعه سوی بنده فرستاد مجددین

کان را بصد قصیده نشاید جواب کرد

معنی روشن وی و الفاظ عذب وی

آنکرده با سخن که بسنگ آفتاب کرد

خط شریف او بنکوئی چوآن نگار

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۵ - آری شود ولیک بخون جگر شود

 

ایخسروی که هر که کند بندگی تو

هم تاج بخش گردد و هم تاجور شود

هر دم ببندگی تو این خیمه کبود

چون خر گه ایستاده و بسته کمر شود

جان خرد ز خلق تو مشگ تبت برد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸ - کیفر مجیرالدین بیلقانی در هجای اصفهان

 

زاول که نفس ناطقه را از شعاع عقل

ایزد به لطف خویش و به رحمت بیافرید

پستان خویش در دهن شاعران نهاد

تا هر کسی به قدر فصاحت همی مکید

وز بهر اینکه دیرتر آمد مجیردین

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۳ - ذکر خیر بعد از مرگ

 

تا زنده ایم بر من و تو گفتگو کنند

از بعد ما حدیث من و تو نکو کنند

چون روزگار کش همه کس ذم همیکند

وانگه چو در گذشت همه یاد او کنند

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۰ - خوان خواجه

 

خواهی که نزد خواجه قبولی بود ترا

منشین بخوان او برو از نان او مخور

ور چند گویدت تبکلف که نان بخور

فرمانبر آنچه گفت و بفرمان اومخور

زنهار خورولیک مخور نانش زینهار

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۵

 

ای آفتاب برج سیادت روا مدار

گر بر مثال جاه تو انجم شود نقط

آگه شود زمانه زاسرار لوح غیب

گر قوت بیان تو ماند برین نمط

آنجا که کلک مدح تو خواهد مسیر عقل

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۶ - نان به زر

 

گفتم چو بسته‌ام کمرِ بندگیِ تو

بهر میانِ خویش ز جوزا کمر خرم

در خاطرم نبود که بر خوان دولتت

نان آنگهی خورم که به خونِ جگر خرم

لایق شناسی از کرم خود که بر درت

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۸ - در بسته

 

گفتند دی مرا که بر خواجه میروی

گفتم چو راه یابم آنجا بسر روم

لیکن چو در ببندد و ندهد جواب کس

من ساعتی بباشم و جای دگر روم

در بسته دارداوی و من از چند کوچکم

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - تعزل

 

ای حسن بسته برقمرت رنگ ارغوان

وایزد نهاده برشکرت شکل ناردان

برده بزیر عنبر تو یاسمین وثاق

کرده بگرد شکر تو طوطی آشیان

یکذره کردگار ترا چون نداد سنگ

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۱ - دعا و ثنا

 

ای بر میان چرخ کمر از وفای تو

وی بر زبان خلق دعا و ثنای تو

آراستست خطبه بفرخنده نام تو

وافروختست سکه بفر و بهای تو

انصاف نوبهار ز تاثیر عدل تست

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۸ - بیچاره آدمی

 

دی هر که دید سلطنت و کار و بار تو

گفت از تعجب اینت ستمگاره آدمی

و امروز هر که عجز تو بیند بدینصفت

گوید همی بدرد که بیچاره آدمی

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۹ - مرگ و سوگ

 

از مرگ تو نشست بهر گوشه ماتمی

وزسوگ تو بخاست زهر کلبه شیونی

زین سهمگین مصیبت وزین سهمناک مرگ

آتش فتاد دردل هر سنگ و آهنی

جمال‌الدین عبدالرزاق