ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - اندرز به شاه
ما دو گروهیم ز یک پیرهن
نیست میانه سخن از ما و من
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - اندرز به شاه
کرد به بغداد یکی انجمن
گفت در این باب هزاران سخن
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - جو یک مثقالی
مو سیه و سرو قد و پیلتن
محتشم و باادب و خوش سخن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » چهار خطابه » خطابهٔ سوم
یک ترن از غرب شود سوتزن
وصل کند دجله به رود تجن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » چهار خطابه » خطابهٔ سوم
نو شود اعیاد و رسوم کهن
خلق به هر جشن کنند انجمن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » چهار خطابه » خطابهٔ چهارم
سال شد از بیست فزون تا که من
گشتهام آوارهٔ حبالوطن
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - بسمه تعالی شانه
در تو شود منتهی این ما و من
جمله توئی نیست مقام سخن
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - آیت کبری
در چمن دهر مشو خار بن
گل شو و دلهای حزین شاد کن
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - رؤیای صادقه
در لگنی جامه یکی پیرزن
شست و فرو ریخت کف از آن لگن
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - رؤیای صادقه
تا کند از نوع پرستی سخن
تازه کند رسم جهان کهن
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - نتیجه راستی
گفت گمان کن ز کفت راهزن
آن بر بوده است عطا کن بمن
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - پنبهٔ ایران
هست خدا شاهد حالم که من
بهر خدا درج کنم این سخن
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۸ - شیر و روباه
گفت چرا گفت مباد از دو تن
طعمه کم آید تو کنی قصد من
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۸ - شیر و روباه
گر که شوی سیر گشایم رسن
ورنه که صید دگر آرم بفن
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۸ - شیر و روباه
آمد و بگسست بدندان رسن
شیردوان گشت بکوه و دمن
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - حاسد و محسود
بود دو تن را دو درخت کهن
حاسد و محسود بدند آن دو تن
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - حاسد و محسود
جست یکی اره کش تیشه زن
گفت درختی است فلانجا زمن
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - حاسد و محسود
کفت ملامت به خود و این سخن
ورد زبان ساخت بهر انجمن