گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۸۲ - تاریخ

 

باقر عالی مقام سید‌ امجد

زادهٔ هادی ستوده پیر دل آگاه

نزد پدر رفت و سال رحلت او را

یافت مطابق صغیر باغفر الله

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۹۷ - تاریخ

 

حیف رضای جنانی آنکه وجودش

بود یکی گلبن از ریاض معانی

اهل هنر بود از علوم غریبه

داشت در این کار اشتهار جهانی

گرچه به تهران فکند رحل اقامت

[...]

صغیر اصفهانی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » ای کلاه نمدی ها!

 

شهر فرنگ است ای کلانمدی‌ها!

موقع جنگ است ای کلانمدی‌ها!

خصم که از رو نمی‌رود، تو ببین روش

آهن و سنگ است ای کلانمدی‌ها!

بنده قلم دستم است و دست شماها

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۷ - زندگی و مرگ من

 

گرسنه چون شیرم و برهنه چو شمشیر

برهنه‌ای شیر گیر و گرسنه‌ای شیر

برهنه ام دستگیریم نکند کس!

دست نگیرد کسی به برهنه شمشیر

من دم شیرم، ببازیم نگرفتند

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۸ - تجدید مطلع

 

در سر پیری برهنه پا بد «مولییر»

گاو بدزدید در شباب «شکسپیر»

زنده در آتش «برونو» را بفکندند

مرده وی را کنند این همه تکبیر

«بن جبرول » آن همه ز خلق ستم دید

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۹ - تجدید مطلع

 

باری ازین عمر سفله سیر شدم سیر

تازه جوانم ز غصه پیر شدم پیر

پیر پسند ای عروس مرگ! چرائی؟

من که جوانم، چه عیب دارم «بی پیر»؟

زود به من هر چه می کنی، بکن ای دهر!

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۶ - ملت مغلوب

 

شب به سرم نوبه تاخت، روز تب آمد

هر چه در این روزگار روز و شب آمد

رفته ام از دست، دسته دسته بس امسال

دست طبیبم به روی نبض تب آمد

هر چه به من می رسد، ز دست زبانست

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۸ - شب وصال

 

امشب آماده یار و بزم و شرابست

گو که همین امشبم ز عمر حسابست

هر شبم از هجر، آب دیده روان بود

امشبم از شوق وصل، دیده پرآبست

لب به لب میگسارش نازده مستم

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۶ - قهر کردن مؤتمن الملک

 

دوش شنیدم که گفت «مؤتمن الملک »:

پا نگذارد دگر به ساحت مجلس

گفت «تدین » که ای به گوز مساوات

گفت «مساوات » کای به ریش «مدرس»!

میرزاده عشقی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰

 

بد منشانند زیر گنبد گردان

از بدشان چهر جان پاک بگردان

پای بسی را شکسته‌اند به نیرنگ

دست بسی را ببسته‌اند به دستان

تا خر لنگی فتاده‌است ز سستی

[...]

پروین اعتصامی
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲ - مسافر مجنون

 

رفتم و بیشم نبود روی اقامت

وعده دیدار گو بمان به قیامت

گر تو قیامت به وعده دور نخواهی

یک نظرم جلوه کن بدان قد و قامت

بانگ اذان است و چشم مست تو بینم

[...]

شهریار
 
 
۱
۴۳
۴۴
۴۵
sunny dark_mode