گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۳۹

 

تا به ‌سلامت ‌به حِلّه ‌آمد سَلْمیٰ

خُلد شد از خرّمی چو جنّت ماوی

آب گرفت از لبش حلاوت کوثر

خاک ‌گرفت از رخش طراوت طوبی

باد چو بر زلف او وزید جهان را

[...]

امیر معزی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۴۲

 

رطل گران کن که روی در طرب آورد

شاه قزل ارسلان سپهر معالی

مجیرالدین بیلقانی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۴- سورة النّور- مدنیّة » ۲ - النوبة الثالثة

 

الی سامع الاصوات مع بعد المسری

شکوت الّذی القاه من الم الذکری‌

فیا لیت شعری و الامانی کثیرة

أ یشعر بی من بت ارعی له الشعری‌

یار از غم من خبر ندارد گویی

[...]

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه » ۱ - النوبة الثالثة

 

گر باد گری قرار گیرد دل من

از جان خودش مباد برخورداری

میبدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۳

 

چون نبود خویش را دیانت و تقوی

قطع رحم بهتر از مودت قربی

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۳

 

چون نبود خویش را دیانت و تقوی

قطع رحم بهتر از مودت قربی

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹۰

 

گفت به من محتسب که توبه کن از می

پیر شدی توبه بعد از این نکنی کی

گفتمش آری من و تو هر دو به یک بار

توبه کنیم ار موافقت کنی از می

باک نباشد ز عهده هم به در آییم

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۱

 

روی مخوانش که می چکد عرق از وی

برگِ گل است آن نشسته بر ورقش خَوی

هر که چنین صورتی بدید محال است

کاتشِ تشویش بر دلش ننهد کی

هیأتِ شیرینش ار مطالعه کردی

[...]

حکیم نزاری
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵

 

باده ی گلگون مرا و طلعت سلمی

شربت کوثر ترا و جنّت اعلی

صحبت شیرین طلب نه حشمت خسرو

مهر نگارین کزین نه ملکت کسری

دیو بود طالب نگین سلیمان

[...]

خواجوی کرمانی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۷۰

 

خیز که شب رفت و صبح کرد تجلّی

بزم برآرای همچو جنّت اعلی

روضه مینو ست یا مدینه شیراز

نکهت خلد است یا هوای مصلّی

باغ سبق برده از حظیره فردوس

[...]

جلال عضد
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۴ - در تهنیت عید صیام

 

بزم رنود ار نداشت زمرمه نی

بود بمسجد اگر تهاجم لاشی

امروز آن کر و فر دگرگون شد هی

هرچه بگوئی کم است مجلس بی می

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۷ - در منقبت شاه اولیا علی مرتضی و شهادت حضرت علی اصغر

 

ای که فرو رفته ببحر تمنی

گاه بصورت چمی وگاه بمعنی

بشکن و بفکن هرآنچه اسفل و اعلی

خواهی اگر رستگی به نشئه اخری

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۷ - در منقبت شاه اولیا علی مرتضی و شهادت حضرت علی اصغر

 

عقبی بیروی تو بذلت دنیا

دنیا بارای تو بعزت عقبی

حکم تو صورت جدا کند زهیولی

با تو زمین نجف زگردون اعلی

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۶ - وله

 

آن بچه حوری که رفته چون پی بازی

کرده ره خلد گم چمیده به دنیی

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۶ - وله

 

واقف بر هر چه در مرابع نزدیک

ملهم از آنچه در مکامن اقصی

جیحون یزدی
 
 
۱
۲