گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم عزیز، شفیع المذنبین، جوده بلاء المهیّمین، مقصوده، ضیاء الموحّدین، عهوده، سلوة المحزونین، ذکره، حرفة المستمیحین شکره، رداؤه، کبریاؤه سناؤه، سنائه بهاؤه و بهاؤه علاؤه.

نام خداوندی که صنایع شیرین و بدایع زیبا کرد، سرائر عدم در صحرای وجود آشکارا کرد، طبایع متضاد بسته آب و آتش و خاک و هوا کرد. از قطره باران لؤلؤ لالا کرد، از آب دهن عسل مصفّی کرد، از فضلات طبیعت گاو، عنبر سارا کرد، آب زلال نتیجه سنگ خارا کرد، یاقوت احمر تعبیه صخره صمّا کرد، عیش خلایق مهنّا و اسباب بندگی مهیّا کرد، هر چه بایست عطا کرد، و هر چه شایست پیدا کرد و آنچه کرد بسزای خویش نه بسزای ما کرد. الهی در ذات بی نظیر و در صفات بی‌یاری، عاصیان را آمرزگاری و مفلسان را راز داری، زیبا صنع و شیرین گفتاری، عالم الاسرار و معیوبان را خریداری، درمانده را دستگیر و بیچاره را دستیاری.

هواک سمیر قلبی المستطار

و ذکرک فی مجاری السرّ جار

و کنت ملکت فی امری اختیارا

فحکمک فی الهوی سلب اختیاری‌

ای مونس دیده با ضمیرم یاری

اندر دل من نشسته بیداری‌

گر باد گری قرار گیرد دل من

از جان خودش مباد برخورداری

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ ای پیغامبر مطهّر، ای مقتداء بشر، ای برج دلالت را ماه انور، ای درج رسالت را درّ ازهر، ای بر سر سیادت افسر، ای بر افسر سعادت گوهر، ای عنوان نامه جلالت نام تو، ای طراز جامه رسالت احکام تو، ای سرمایه دین کلام تو، ای پیرایه شریعت اوهام تو، ای فلک چاکر و ملک غلام تو، ای حاملان عرش و ساکنان فرش خدام تو.

سر سروران بسته دام تو

دل دلبران دفتر نام تو

بیک دم دو صد جان آزاد را

کند بنده یک دانه از دام تو

بسا عقل آسوده دل را که کرد

سراسیمه یک قطره از جام تو

فرمان چیست از درگاه عزت بعالم نبوت؟ اتَّقِ اللَّهَ بپناه تقوی شو که همه نیکوئیها در تقوی است، همه شایستگیها در تقوی است، عالم تقوی را بدایت نیست، هر که قدم در راه دین نهاد در هر مقامی که رسد او را از تقوی گزیر نیست، از ابتداء انسانیّت در گیر که ادنی الدرجات است تا انتهاء نبوّت که اعلی الدرجات است، همه را بتقوی فرمودند: قرآن مجید فرمود یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ ای نقطه انسانیّت با تقوی باش که ازوت گزیر نیست. یا ایّها النّبی اتَّقِ اللَّهَ ای نقطه نبوّت بپناه تقوی شو که بی‌تقوی هیچ کار روان نیست. ای سیّد! درجات تقوی را نهایت نیست. آنچه در اوّل قدم پناهگاه تو آمد در تقوی، در قدم ثانی گریزگاه تو آید که حسنات المریدین سیآت المقربین چون از آن قدم در گذری استغفاری میکن و الیه الاشارة

بقوله (ص): انه لیغان علی قلبی فاستغفر اللَّه فی الیوم سبعین مرة معاشر المسلمین! تقوی سلطانی قاهر است هم درین سرای و هم در آن سرای، جهد آن کنید بحمایت او شوید تا از رنج هر دو سرای رستگاری یابید، فردا که خلق سر از خاک بر آرند دوزخ را فرمان دهند تا سیاست خویش آشکارا کند، هیچ کس از مکلّفان ازو نجهد، انبیا و اولیا و اصفیا همه را ثعبان‌وار بخویشتن کشد. قرآن عظیم از عموم این حال خبر داد که وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها کانَ عَلی‌ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا هیچ کس از شما نیست که نه در دوزخ شود و آنجا که قضاء ربوبیّت است، شدن شما در دوزخ حتم است و چون در شدید هیچ چیز ازو نجات دهد مگر تقوی، فتوی قرآن چنین است ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا متّقیان ازو رستگاری یابند و آن دیگران که بر خود ظلم کرده‌اند که بی‌سرمایه تقوی از دنیا بیرون شده‌اند در چنگ قهر او بمانند، نوحه و زاری در گیرند که «یا حَسْرَتی‌ عَلی‌ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ» ای جوانمرد! هر چه تو امروز بپناه او شوی همه با تو تا لب گورست، چون ترا در لحد نهند باز گردد، جز تقوی که درین سرای و در ان سرای مصطفی (ص) گفت: «کلّ حسب و نسب منقطع یوم القیمة الا حسبی و نسبی فاین المتّقون‌ همه حسب‌ها را داغ کنند و همه نسبها را پی کنند و تقوی را گویند بیا که امروز روز بازار تو است هر کرا از تو نصیبی بود در دنیا بر قدر نصیب او او را بمنزلی فرو آر، آشنایان خویش را فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فرو آر، خادمان خویش فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ فرو آر، عاشقان خویش را در حضرت عندیّت عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ فرو آر، ما در ازل حکم چنان کردیم که إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ، فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ. آشنایان تقوی کسانی‌اند که بپناه طاعت شوند، از هر چه معصیت است و حرام بپرهیزند، خادمان تقوی ایشانند که بپناه احتیاط شوند، از هر چه شبهت است بپرهیزند، عاشقان تقوی ایشانند که از حسنات و طاعات خویش از روی نادیدن چنان پرهیز کنند که دیگران از معاصی پرهیز کنند. بو القسم نصر آبادی از خواص متّقیان بود، او را گفتند تقوی چیست؟ از حال خویش در تقوی خبر داد گفت: ان یتقی العبد ما سوی اللَّه قوله: وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی‌ بِاللَّهِ وَکِیلًا التّوکّل سکون القلب بوعد الحقّ. و قیل التّوکّل تحقّق ثم تخلّق ثم توثّق ثم تملّق، تحقّق فی العقیدة و تخلّق باقامة الشّریعة، و توثّق بالمقسوم، و تملّق بین یدیه بحسن العبودیّة. توکّل شرط ایمان است و عماد توحید و محل اخلاص و دخیل محبّت. قال اللَّه تعالی: وَ عَلَی اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ، إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ، وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ توکّل از بنده آن گه درست بود که یقین داند که بدست کس چیز نیست، و ز حیلت سود نیست و عطا و منع جز بحکمت نیست و، قسام مهربان است و غافل نیست. بو یزید بسطامی با گروهی از مریدان بر توکّل نشسته بودند مدّتی بگذشت که ایشان را فتوحی بر نیامد و از هیچ کس رفقی نیافتند.

بی‌طاقت شدند، گفتند: ای شیخ اگر دستوری باشد بطلب رزقی رویم؟. شیخ گفت اگر دانید که روزی کجاست روید و طلب کنید. گفتند پس تا اللَّه را خوانیم و دعا کنیم تا این فاقت از ما بردارد؟

گفتا اگر دانید که شما را فراموش کرده برخوانید و دعا کنید، گفتند: ای شیخ بر توکّل می‌نشینیم و خاموش می‌باشیم، گفتا: خدای را آزمایش میکنید تا هیچ می‌گوئید؟ گفتند ای شیخ پس حیلت چیست؟ شیخ گفت: «الحیلة ترک الحیلة» حیلت آنست که اختیار و مراد خود در باقی کنید تا آنچه قضاست خود میرود.

ای جوانمرد! حقیقت توکل آنست که مرد از راه اختیار برخیزد دیده تصرف را میل در کشد، خیمه رضا و تسلیم بر سر کوی قضا و قدر زند، دیده مطالعت بر مطالع مجاری احکام گذارد تا از پرده عزت چه آشکارا شود و بهر چه پیش آید در نظاره حال چون مرد بدین مقام رسد کلید گنج مملکت در کنار وی نهند، توانگر دل گردد و فردا که روز بازار و هنگام بار بود و خلق را بر عموم سؤال کنند که میفرماید: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ، این جوانمردان که بر مقام توکّل بر استقامت بودند و در منازل عبودیّت صدق بجای آوردند، ایشان را سؤال کنند، و لکن سؤال تشریف نه سؤال تعنیف و سؤال عتاب.

و ذلک قوله: لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ، مصطفی را (ص) پرسیدند که کمال در چیست؟ جواب داد که: گفتار بحق و کردار بصدق. و گفته‌اند صدق را دو درجه است یکی ظاهر یکی باطن، اما ظاهر سه چیز است: در دین صلابت و در خدمت سنت و در معاملت حسبت و آنچه باطن است سه چیز است آنچه گویی کنی و آنچه نمایی داری و آنجا که آواز دهی باشی و بدان که هر رونده که منازل راه دین برد و مقامات اعمال و احوال گذاره کند، بهر منزل که رسد فرض عین وی آنست که صدق از خود طلب کند و حقیقت ان از خویشتن باز جوید، و بظواهر آن قناعت نکند، تا آن مقام او را درست شود، زاهد در زهد و محبّ در محبّت و مشتاق در شوق و متوکّل در توکّل و خائف در خوف و راجی در رجا و راضی در رضا، و هیچ مؤمن ازین احوال خالی نباشد، ورچه اندکی بود لکن ضعیف بود و چون قوّتی در وی آید بتأیید الهی و مددی در پیوندد از توفیق ربّانی او را در آن مقام صادق، و هو المشار الیه بقوله: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode