گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

تا برود قطره قطره از تنشان خون

پس فکند خونشان به خم در قتال

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

آید هر ساعتی و پس بنیوشد

تا شنود هیچ قیل و تا شنود قال

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

گوید کاین می مرا نگردد نوشه

تا نخورم یاد شهریار عدومال

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

همچو سلیمان که بیش بود ز داوود

بیشتر از زال بود رستم بن زال

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

گرگ بر اطراف این حظیره روانست

گرگ بود بر لب حظیره علی حال

منوچهری
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۳۰ - نیز در ستایش اتسز

 

ای ز حکیمان شنوده علم اوایل

هم ببراهین رسیده ، هم بدلایل

طبع تو افروخته بنور حقایق

جان تو آراسته بنقش فضایل

چند مسایل کنم سؤال ز حکمت

[...]

وطواط
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۹

 

ای شده سر تا به پا چو گلبن پر گل

طرّة دستار کرده دستة کاکل

کار کمر تنگ کرده تاب کمربند

طرف کله برشکسته طرز تغافل

خنده برانگیخته ز لعل چو غنچه

[...]

فیاض لاهیجی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۰ - نادری کازرونی

 

نی سوی دنیا امیدم و نه به عقبا

داشته چرخم درین میانه معطل

آمده دهر عجوز بهر فریبم

چهره به شکل عروس کرده مشکل

باطنش از هر قبیح آمده اقبح

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱ - مسمط در ستایش پروردگار

 

خاتم مهر تو مهر کرده لب گل

غنچه نموده به صنعت تو تامل

غرق به سیلاب شبنم است قرمفل

حسن تو را می‌کند اشاره به بلبل

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱ - مسمط در ستایش پروردگار

 

عین کمالات در وجود تو کامل

رسم خدایی بود به اسم تو شامل

بر همه کس کوه کوه فیض تو نازل

حی و سمیع و بصیر و عالم و عادل

صامت بروجردی
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۲ - شکوه از مرگ پدر و مدح قائم مقام

 

زان همه امّیدها که بودم در دل

نیست کنون غیرِ ناامیدی حاصل

گفتم هرگز فرامُشم ننماید

آن کو هرگز فرامُشش نکند دل

بود گُمانم که چون امیر ز تبریز

[...]

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » در منقبت حضرت حجة (‌ع‌)

 

عقل نخستین بزرگ صادر اول

کالبد مستنیر و جان ممثل

راه بدی را یکی فروخته مشعل

هادی و مهدی سمی احمد مرسل

ملک‌الشعرا بهار
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۱۴ - چکامه وطنی

 

تا نشود جهل ما به علم مبدل

پیش ملل بندگی ماست مسجل

توده ما فاقد حقوق سیاسی است

تا نشود جهل ما به علم مبدل

ما همگی جاهل و ز دانش محروم

[...]

فرخی یزدی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

ای سر زلفت هزار سلسله عاقل

ساخته دیوانه داده جا بسلاسل

صحبت لعل لب تو قند مکرر

شرح فراق رخ تو زهر هلاهل

صورت محض است و غافلست ز معنی

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode