گنجور

 
فیاض لاهیجی

ای شده سر تا به پا چو گلبن پر گل

طرّة دستار کرده دستة کاکل

کار کمر تنگ کرده تاب کمربند

طرف کله برشکسته طرز تغافل

خنده برانگیخته ز لعل چو غنچه

ژاله برآمیخته به چهرة چون گل

برگ سمن سبز کرده طرف بناگوش

چشمة خضر آب داده سبزة سنبل

زلف به ابطال امتناع تناهی

خم به خم اثبات کرده حکم تسلسل

گوشة دنباله زیب چشم سیه مست

سرمه فشان در گلوی نالة بلبل

ناوک مژگان آب خورده ز شوخی

نشتر شریان گشای تاب و تحمّل

وعده فرامش تبسّم لب مژگان

می‌فکند در بنای صبر تزلزل

با همه خواری به پشت گرمی لطفت

هیچ نکردیم از رقیب تنزّل

دادن کام دلی به هیچ، تسلّی

این همه بی‌رحم من نداشت تأمّل

کرده در ایّام نکته سنجی طبعت

فکرت فیّاض ختم طرز تغزّل

 
sunny dark_mode