فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۵ - در مدح امیر یوسف بن ناصر الدین
دوش همه شب همی گریست به زاری
ماه من آن ترک خوبروی حصاری
برد و بناگوش سایبانش همی کرد
یک ز دگر حلقه های زلف بخاری
از بس کآب دو چشم او بهم آمد
[...]
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه » ۱ - النوبة الثالثة
ای مونس دیده با ضمیرم یاری
اندر دل من نشسته بیداری
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲۹
آه که دلم برد غمزههای نگاری
شیر شگرف آمد و ضعیف شکاری
هیچ دلی چون نبود خالی از اندوه
درد و غم چون تو یار و دلبر باری
از پی این عشق اشکهاست روانه
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳۰
سلمک الله نیست مثل تو یاری
نیست نکوتر ز بندگی تو کاری
ای دل گفتی که یار غار منست او
هیچ نگنجد چنین محیط به غاری
عاشق او خرد نیست زانک نخسبد
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۵
باز جهان تازه کرد قدرتِ باری
باده بده بر نسیمِ بادِ بهاری
گُل بُنِ بشکفته و طراوت و زینت
بلبلِ شوریده و شفاعت و زاری
باد چو زلفِ بنفشه کرد به شانه
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۸
باز دلم صید کرد طرفه نگاری
سرو قدی غنچه سینه لاله عذاری
دست و عنانش دریغ و پای و رکابش
تا چه کنند از چنین نزار شکاری
جان به لبِ از آرزو رسید که دارم
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۰
یار مرا وعده داد بوس و کناری
باز ز من کرد در میانه کناری
از دو کنارم نداد دست میانی
گفت هنوز از میان بدار کناری
هر چه برآریم از میانِ تو جانا
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - وله نورالله قبره
عمر گذشت، ای دل شکسته، چه داری؟
چارهٔ کاری نمیکنی، به چه کاری؟
روز بیهوده صرف کردهای، اکنون
گریهٔ بیهوده چیست در شب تاری؟
آنچه ز عمر تو فوت گشت ز روزی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۷۶
آب رخ ما بری و باد شماری
خون دل ما خوری و باک نداری
دست نگارین بروی ما چه فشانی
ساعد سیمین بخون ما چه نگاری
دل بسر زلف دلکش تو سپردیم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۸۵
ای نفس مشک بیز باد بهاری
غالیه بوئی مگر نسیم نگاری
بر سر زلفش گذشته ئی که بدینسان
نافه گشائی کنی و مشک نثاری
جان گرامی فدای خاک رهت باد
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹
این نگه و چشم و زلف و رو که تو داری
با دل آسوده سنگ را نگذاری
با لبش ای لعل ناب در چه حسابی
با رخش ای آفتاب در چه شماری
از تو یکی قطره آب بحر محیط است
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰
ای که به جز دلبری تو کار نداری
کار جز آزار جان زار نداری
ای همه داروی دل مگر تو بهشتی
وی همه آرام جان مگر تو بهاری
آنچه دل دشمنان بهم نسپندد
[...]
صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲ - مولود و منقت فخر عالم(ص)
آیت و ذات و صفات حضرت باری
در تن اشیاء چه روح ساری و جاری
از دم سبابه بهر معجزه کاری
شق قمر کرد تا که در شب تاری