ای نفس مشک بیز باد بهاری
غالیه بوئی مگر نسیم نگاری
بر سر زلفش گذشته ئی که بدینسان
نافه گشائی کنی و مشک نثاری
جان گرامی فدای خاک رهت باد
کز من مسکین قدم دریغ مداری
گر گذری با شدت بمنزل آن ماه
لطف بود گر پیام من بگذاری
گو چه شود گر خلاف قول بد اندیش
کام دل ریش این شکسته برآری
ای ز سر زلف مشکسای معنبر
بر سر آتش نهاده عود قماری
چون بزبان قلم حدیث تورانم
آیدم از خامه بوی مشک تتاری
غابَ إذا غبتُ فی الصبابِة صبری
بان إذا بنت فی العباد قراری
من چو برون از تو دستگیر ندارم
چون سر زلفم مگر فرو نگذاری
زور ورزم با تو چون ز دست نخیزد
چاره چه باشد برون ز ناله و زاری
هر نفس از شاخسار شوق برآید
غلغل خواجو چه جای نغمه سازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش همه شب همی گریست به زاری
ماه من آن ترک خوبروی حصاری
برد و بناگوش سایبانش همی کرد
یک ز دگر حلقه های زلف بخاری
از بس کآب دو چشم او بهم آمد
[...]
ای مونس دیده با ضمیرم یاری
اندر دل من نشسته بیداری
آه که دلم برد غمزههای نگاری
شیر شگرف آمد و ضعیف شکاری
هیچ دلی چون نبود خالی از اندوه
درد و غم چون تو یار و دلبر باری
از پی این عشق اشکهاست روانه
[...]
باز جهان تازه کرد قدرتِ باری
باده بده بر نسیمِ بادِ بهاری
گُل بُنِ بشکفته و طراوت و زینت
بلبلِ شوریده و شفاعت و زاری
باد چو زلفِ بنفشه کرد به شانه
[...]
عمر گذشت، ای دل شکسته، چه داری؟
چارهٔ کاری نمیکنی، به چه کاری؟
روز بیهوده صرف کردهای، اکنون
گریهٔ بیهوده چیست در شب تاری؟
آنچه ز عمر تو فوت گشت ز روزی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.