گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹

 

حکیمان را چه می‌گویند چرخ پیر و دوران‌ها

به سیر اندر ز حکمت بر زبان مهر و آبان‌ها

خزان گوید به سرماها همین دستان دی و بهمن

که گویدشان همی بی‌شک به گرماها حزیران‌ها

به قول چرخ گردان بر زبان باد نوروزی

[...]

ناصرخسرو
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱

 

اگر نه مدِّ بسم‌الله بودی تاجِ عنوان‌ها

نگشتی تا قیامت نو خط شیرازه دیوان‌ها

نه‌ تنها کعبه صحراییست دارد کعبهٔ دل هم

به گرد خویشتن از وسعت مشرب بیابان‌ها

به فکر نیستی هرگز نمی‌افتند مغروران

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۴

 

به تنگ آمد دل، از خودسازی این باغ و بستان‌ها

دگر دست من است و، دامن پاک بیابان‌ها

واعظ قزوینی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

ز دست درد مجنون‌مشربان را در بیابان‌ها

به دامن می‌رسد مانند گل چاک گریبان‌ها

مبادا خار خواهش دامن دل را به چنگ آرد

در این گلشن به رنگ غنچه جمع آرید دامان‌ها

چرا شیرین نباشد گفتگوی شکرین لعلی

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵

 

زهی چون گل به یاد چیدن از شوق تو دامان‌ها

چو صبح آوارهٔ چاک تمنایت گریبان‌ها

ز محفل رفتگان در خاک هم دارند سامان‌ها

مشو غافل ز موسیقار خاموشی نیستان‌ها

ز چشمم چون نگه بگذشتی و از زخم محرومی

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸۸

 

چو تر هرگز نگردید، از می وصل تو دامان‌ها

ز مخموری بود خمیازه‌ای، چاک گریبان‌ها

خیال توبه، نقشی بود بر آب فراموشی

در آن عهدی که با پیمانه می‌بستیم پیمان‌ها

حزین لاهیجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

نگاهی جانب ما کن که قربانت شود جان‌ها

از آن چشمی که مجنون گشته آهو در [بیابان‌ها]

ز مشتاقان چرا پوشیده‌ای عارض به رنگ گل

نوای بلبل شیداست زان رو در گلستان‌ها

کمان ابروانت بسته زه گویا که پی در پی

[...]

سعیدا
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

زهی طغرای نام نامیت عنوان دیوان‌ها

نیابد زیب بی‌نام همایون تو عنوان‌ها

ز گلزارت گلی هر روز گردد زیب دامانی

که افشانند از آن گل دیده‌ها گل‌ها به دامان‌ها

ز یک نور است روشن هر طرف چاک گریبانی

[...]

سحاب اصفهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۵

 

زهی از دست سوگت چاک تا دامن گریبان‌ها

ز آب دیده از سودای لعلت دجله دامان‌ها

چه خسبی تشنه لب از خاک هان برخیز تا بینی

به هر سو موج زن صد دجله از سیلاب مژگان‌ها

تو خود لب تشنه یک جرعه آب و بارها از سر

[...]

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

گرفتم نوبهارم دست داد و گشت و بستان‌ها

ولی بی‌دوست گلخن‌ها بود طرف گلستان‌ها

سماع عاشقان از نغمه قانون عشق آید

چه بگشاید که بر گل‌ها عنادل راست دستان‌ها

عجب نبود گر اطفال چمن سرسبز و خندانند

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

از آن زلف پریشانیم چون سنبل پریشان‌ها

وز آن چاک گریبانیم چاک اندر گریبان‌ها

چو یک معنی که پوشانی به گوناگون عباراتی

حجار پرتو رخسارهٔ جانانه شد جان‌ها

مریض کشور عشقم عجب نبود اگر باشد

[...]

حکیم سبزواری
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

کنون کافتاد دور حسین با این زلف و چوگان‌ها

سر ما و به راه عشق بودن گوی میدان‌ها

درین درگه محرم مزن بهر گشایش دم

که اینجا بس شهان را سر شکست از چوب دربان‌ها

از این دریای پهناور به زودی رخت بیرون بر

[...]

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode